هر روزی که وعده ی دیدار تو را دارم
هر روزی که وعده ی دیدار تو را دارم،
قلبم آنقدر به پنجره ی سینه ام میکوبد
که بیم آن دارم تمام اهالی خانه را
از ساعت عشقمان باخبر سازد..
گونه هایم آنقدر سرخ میشود
که لبانم جلویش رنگ میبازد...
تو را که میبینم،
دست و پایم را گم میکنم،
تمام حرفهایی که برای تو در ذهن داشتم
همگی تا پشت لبانم می آید و
من برای اینکه وقت از دست نرود،
تمام آن حرفها را با بوسه ای بر لبانت می نشانم...
پنجره ی این سینه شکست..
حال فریاد میزنم...دوستت دارم...
قلبم آنقدر به پنجره ی سینه ام میکوبد
که بیم آن دارم تمام اهالی خانه را
از ساعت عشقمان باخبر سازد..
گونه هایم آنقدر سرخ میشود
که لبانم جلویش رنگ میبازد...
تو را که میبینم،
دست و پایم را گم میکنم،
تمام حرفهایی که برای تو در ذهن داشتم
همگی تا پشت لبانم می آید و
من برای اینکه وقت از دست نرود،
تمام آن حرفها را با بوسه ای بر لبانت می نشانم...
پنجره ی این سینه شکست..
حال فریاد میزنم...دوستت دارم...
- ۲.۹k
- ۱۴ بهمن ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط