کافه ایی بود وشرابی بود و یاری بود ومن

کافه ایی بود وشرابی بود و یاری بود ومن
دفتری بود و قلم بود و قراری بود و من

مثنوی بود و غزل بود و رباعی بود و نثر
گوشه ی چشمی، سلامی،انتظاری بود ومن

فخر بود و ناز بود و عشوه بود و طعنه ها
درد بود وصبر بود و برد باری بود و مــن

نوش بود و خنده بودوجوش بودوصدخروش
جوهری بود و قلم چون زرنگاری بود و من

خنده ایی بود و نگاهِ گوشه ی چشمان او
التماسی بود و قلب بی قراری بود و من

ماه بود و سفره بود و دانه بود و دام بود
زهره ایی بود و مهی را در کناری بود و من

عشق بود و یک سلامی بود و شرح عاشقی
حرکتی بود ه که آن را انتهاری بود ومن

بــرق بود و جـام بود و شربت اکثیر عشق
یـــار بود و طعمِ آبِ نوبــهاری بــود و من

غنچه ایی بود و دو برگ خنجری، گیسو کمند
گردنی بود و طنــابی بود و داری بود و من.....
دیدگاه ها (۳)

خوش به حال من ودریا و غروب و خورشیدو چه بی ذوق جهانی که مرا ...

در هفت آسمان چو نداری ستاره ای ای دل کجا روی که بود راه چاره...

منم و یک دل درمانده که دیوانه ی توست و خیالی که پَریش از رُخ...

پنجره وا میکنم بر رویِ تو، مثلِ باران سبزه را تر کرده ایاز ف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط