دروغ اجبار پارت 20(واقعی)
دروغ اجباری
پارت 20
#یکهفتهبعد
#رزی
امروز روز آخر بود.
من خیلی سخت از پا در میام ولی این هفته کل جونم گرفته شد.
هنوز کسی نمیدونست به غیر از چانیول.
امروز چون روز آخر بود مدیر بهم اجازه داد که زودتر تمرینو تموم کنم.(انگار شیفت کاریه😑)
با هر قدمی که برمیداشتم پاهام تیر میکشید.(ببینید من چی کشیدم😰)
نمیتونستم درست راه برم.
داشتم از توی راهرو رد میشدم که دیدم جیهوپم داره مخالف من میاد.
سریع صاف ایستادم.
جیهوپ تا منو دید تعجب کرد.
جیهوپ:رزی شی؟چرا اینجایی؟چرا این یه هفته رو اصلا سر کلاسا نمیومدی؟
حالا بهش چی بگم؟؟؟
رزی:امم...خب...دلیلش شخصیه.
جیهوپ:شخصی؟اها فکر کنم فهمیدم...خب الان که دیگه هفتش تموم شد آره؟
رزی:چی؟تو...
نکنه فکر میکنه عادت ماهانه شده بودم؟
اشکال نداره بهتر حداقل اینجوری واقعیتو نمیفهمه.
رزی:آره تموم شده دیگه میام.
جیهوپ:اها خب...خوبه.پس بعدا میبینمت.
رزی:باشه.
جیهوپ رفت.
هوفففف...
ولی چرا انقدر معذب بود؟
#جیهوپ
به رزی گفتم بعدا میبینمت و رفتم.
وقتی تو راهرو پیچیدم سریع پسرا حمله کردن سمتم.
شوگا:چی گفت؟
نامجون:واقعیتو گفت؟
جیهوپ:وایسید الان میگم.
جین:بگو
جیهوپ:خب...نه واقعیتو نگفت.
تهیونگ:حالا چیکار کنیم؟
کوک:بنظرم تعقیبش کنیم ببینیم چیکار میکنه.
جیهوپ:هی جیمین تو چرا حرف نمیزنی؟
جیمین انگار دستپاچه شد.
جیمین:ها؟نه چرا منم موافقم.
کوک:پس بریم.
نامجون آروم توی راهرو رو نگاه کرد.
نامجون:هنوز نرفته.
#رزی
بزور داشتم راه میرفتم.
نزدیک بود بیوفتم که یهو...
لایک+30
کامنت+40
بچه ها این بلا سر خودم اومده بو تصمیم گرفتم واسه رزی استفادش کنم یه بار انقدر پشت سر هم رقصیدممممم که تا 4 روز بزور راه میرفتم😐💔
پارت 20
#یکهفتهبعد
#رزی
امروز روز آخر بود.
من خیلی سخت از پا در میام ولی این هفته کل جونم گرفته شد.
هنوز کسی نمیدونست به غیر از چانیول.
امروز چون روز آخر بود مدیر بهم اجازه داد که زودتر تمرینو تموم کنم.(انگار شیفت کاریه😑)
با هر قدمی که برمیداشتم پاهام تیر میکشید.(ببینید من چی کشیدم😰)
نمیتونستم درست راه برم.
داشتم از توی راهرو رد میشدم که دیدم جیهوپم داره مخالف من میاد.
سریع صاف ایستادم.
جیهوپ تا منو دید تعجب کرد.
جیهوپ:رزی شی؟چرا اینجایی؟چرا این یه هفته رو اصلا سر کلاسا نمیومدی؟
حالا بهش چی بگم؟؟؟
رزی:امم...خب...دلیلش شخصیه.
جیهوپ:شخصی؟اها فکر کنم فهمیدم...خب الان که دیگه هفتش تموم شد آره؟
رزی:چی؟تو...
نکنه فکر میکنه عادت ماهانه شده بودم؟
اشکال نداره بهتر حداقل اینجوری واقعیتو نمیفهمه.
رزی:آره تموم شده دیگه میام.
جیهوپ:اها خب...خوبه.پس بعدا میبینمت.
رزی:باشه.
جیهوپ رفت.
هوفففف...
ولی چرا انقدر معذب بود؟
#جیهوپ
به رزی گفتم بعدا میبینمت و رفتم.
وقتی تو راهرو پیچیدم سریع پسرا حمله کردن سمتم.
شوگا:چی گفت؟
نامجون:واقعیتو گفت؟
جیهوپ:وایسید الان میگم.
جین:بگو
جیهوپ:خب...نه واقعیتو نگفت.
تهیونگ:حالا چیکار کنیم؟
کوک:بنظرم تعقیبش کنیم ببینیم چیکار میکنه.
جیهوپ:هی جیمین تو چرا حرف نمیزنی؟
جیمین انگار دستپاچه شد.
جیمین:ها؟نه چرا منم موافقم.
کوک:پس بریم.
نامجون آروم توی راهرو رو نگاه کرد.
نامجون:هنوز نرفته.
#رزی
بزور داشتم راه میرفتم.
نزدیک بود بیوفتم که یهو...
لایک+30
کامنت+40
بچه ها این بلا سر خودم اومده بو تصمیم گرفتم واسه رزی استفادش کنم یه بار انقدر پشت سر هم رقصیدممممم که تا 4 روز بزور راه میرفتم😐💔
۱۵.۹k
۰۳ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.