همیشه از تغییرهای ناگهانی می ترسم

همیشه از تغییرهای ناگهانی می ترسم.
دوست دارم همیشه همه چیز سر جای اولش باشد.

گلدانهای شمعدانی لب حوض.
آینه و ساعت روی طاقچه.
مجله ها و روزنامه های قدیمی روی میز کنار تخت.
آلبومهایی که سالهاست گشوده نشده توی طبقه پایین کتابخانه.

اصلا دوست ندارم یک روز صبح از خواب بیدار شوم و ببینم گربه ی حق به جانبی که هر روز پشت پنجره منتظر یک نعلبکی شیر می نشست ،
پشت پنجره ی همسایه ی رو به رویی نشسته است.

این نظم کوچه را بهم می زند می ترسم در یک غروب 5شنبه به خودم بیایم و احساس کنم دلم برای کسی تنگ شده که تا آن موقع هیچوقت در ذهن من پر رنگ و واقعی نبوده است.

یک اسم، یک لبخند که آمده و می خواهد همه چیز را عوض کند کسی
که بلاتکلیفی های مردد زندگی ام را به باد بسپارد تا وقتی به خودم آمدم تمام خانه بوی خانه تکانی گرفته باشد.
و همه چیز سر جای اولش نباشد

و من به پنجشنبه ای فکر کنم که این ناگهان دلخواه را به من هدیه داد.
دیدگاه ها (۳)

کاش می شد #زن ها را وقتی دارند با تلفن حرف میزنند ببینی...با...

روزهای تعطیل اگر خانه باشیانگار همه چیز پیراهن اندوه به تن م...

آدمها از راه میرسند،تنهاییت را در بودنهایِ مداوم ، حبس میکنن...

خواستگار: آقای مهندس من تعریف خانواده ی شما را از فلانی زیاد...

میز کوچکی دو نفره با پارچه ی چهارخونه ی قرمز!فکرش را بکن، خو...

⁨⁨⁨⁨حتما بخوانید👇🏼😭💔رخت عزایت را به تن کردم عزیزماصلا خودم ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط