همیشه از تغییرهای ناگهانی می ترسم
همیشه از تغییرهای ناگهانی می ترسم.
دوست دارم همیشه همه چیز سر جای اولش باشد.
گلدانهای شمعدانی لب حوض.
آینه و ساعت روی طاقچه.
مجله ها و روزنامه های قدیمی روی میز کنار تخت.
آلبومهایی که سالهاست گشوده نشده توی طبقه پایین کتابخانه.
اصلا دوست ندارم یک روز صبح از خواب بیدار شوم و ببینم گربه ی حق به جانبی که هر روز پشت پنجره منتظر یک نعلبکی شیر می نشست ،
پشت پنجره ی همسایه ی رو به رویی نشسته است.
این نظم کوچه را بهم می زند می ترسم در یک غروب 5شنبه به خودم بیایم و احساس کنم دلم برای کسی تنگ شده که تا آن موقع هیچوقت در ذهن من پر رنگ و واقعی نبوده است.
یک اسم، یک لبخند که آمده و می خواهد همه چیز را عوض کند کسی
که بلاتکلیفی های مردد زندگی ام را به باد بسپارد تا وقتی به خودم آمدم تمام خانه بوی خانه تکانی گرفته باشد.
و همه چیز سر جای اولش نباشد
و من به پنجشنبه ای فکر کنم که این ناگهان دلخواه را به من هدیه داد.
دوست دارم همیشه همه چیز سر جای اولش باشد.
گلدانهای شمعدانی لب حوض.
آینه و ساعت روی طاقچه.
مجله ها و روزنامه های قدیمی روی میز کنار تخت.
آلبومهایی که سالهاست گشوده نشده توی طبقه پایین کتابخانه.
اصلا دوست ندارم یک روز صبح از خواب بیدار شوم و ببینم گربه ی حق به جانبی که هر روز پشت پنجره منتظر یک نعلبکی شیر می نشست ،
پشت پنجره ی همسایه ی رو به رویی نشسته است.
این نظم کوچه را بهم می زند می ترسم در یک غروب 5شنبه به خودم بیایم و احساس کنم دلم برای کسی تنگ شده که تا آن موقع هیچوقت در ذهن من پر رنگ و واقعی نبوده است.
یک اسم، یک لبخند که آمده و می خواهد همه چیز را عوض کند کسی
که بلاتکلیفی های مردد زندگی ام را به باد بسپارد تا وقتی به خودم آمدم تمام خانه بوی خانه تکانی گرفته باشد.
و همه چیز سر جای اولش نباشد
و من به پنجشنبه ای فکر کنم که این ناگهان دلخواه را به من هدیه داد.
- ۳.۸k
- ۲۷ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط