در سوگ باغ لال شاعر محمد علی بهمنی 🩶
در سوگ باغ لال شاعر محمد علی بهمنی 🩶
من زنده بودم اما انگار مرده بودم
از بس که روزها را با شب شمرده بودم
ده سال دور و تنها، تنها به جرم این که
او سرسپرده می خواست، من دل سپرده بودم
ده سال می شد آری، در ذره ای بگنجم
از بس که خویشتن را در خود فشرده بودم
در آن هوای دلگیر وقتی غروب می شد
گویی به جای خورشید من زخم خورده بودم
وقتی غروب می شد، وقتی غروب می شد
کاش آن غروب ها را از یاد برده بودم!
#محمدعلی_بهمنی
نام و یادت گرامی
1403/6/9
من زنده بودم اما انگار مرده بودم
از بس که روزها را با شب شمرده بودم
ده سال دور و تنها، تنها به جرم این که
او سرسپرده می خواست، من دل سپرده بودم
ده سال می شد آری، در ذره ای بگنجم
از بس که خویشتن را در خود فشرده بودم
در آن هوای دلگیر وقتی غروب می شد
گویی به جای خورشید من زخم خورده بودم
وقتی غروب می شد، وقتی غروب می شد
کاش آن غروب ها را از یاد برده بودم!
#محمدعلی_بهمنی
نام و یادت گرامی
1403/6/9
۲.۱k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.