خون اشام جذاب من🧛🏻♂️🍷👹
خون اشام جذاب من🧛🏻♂️🍷👹
فصل: 2
پارت: 1
جیمین ویو
جیمین: فیلیکس خیلی سعی کردم باهات خوب رفتار کنم ولی تو حرف نمیفهمی
چاقو رو از قلب ا.ت بیرون کشیدم و به سمت فیلیکس دویدم و خواستم چاقو رو بکنم تو قلبش که جاخالی داد ولی اشکال نداره مهم اینه که خونشو داشته باشم که تونستم پاهاشو زخمی کنم جوری که نتونه راه بره و سریعا رفتم کنار ا.ت و از اون خون به ا.ت دادم و منتظر موندم تا بیدار شه
30 دقیقه گذشته ولی هنوز ا.ت بیدار نشده بازم منتظر موندم تا اینکه ا.ت چشماشو باز کرد ولی رنگ چشماش قرمز شده بود و یه خط مثل مار وسطش بود رفتم نزدیکش تا نوازشش کنم که اون شروع کرد بهم حمله کردن و فهمیدم که اون خون اشام شده و راه برگشتی هم نیست و الان به شدت به خون نیاز داره برا همین دیگه جاخالی ندادم و گذاشتم از خونم بخوره تا اینکه بعد کلی خون خورد دوباره به خودش اومد
ا.ت ویو
چشمامو باز کردم و دیدم که جیمین روی زمین افتاده و یادم افتاد که من از خونش خوردم و اینجوری شده و ترسیده بودم که یهو جیمین چشماشو باز کرد
جیمین: ا.ت خوشحالم که دوباره برگشتی پیشم خیلی ترسیده بودم که دیگه نبینمت
ا.ت: جیمین قول میدم هیچوقت تنهات نذارم و معضرت میخوام که بهت اسیب رسوندم بهتره نزدیکم نشی (با گریه)
جیمین: من هیچ مشکلی ندارم حتی اگه بمیرم بازم کنارت میمونم
ازین حرف جیمین خیلی خوشحال شدن و اشکامو پاک کردم که جیمین دستشو پشت سرم گذاشت و سرمو به سرش نزدیک کرد و یه بوسه روی لبام گذاشت و منم همراهیش کردم
که فیلیکس گفت: چندشا بسه دیگه حالم بهم خورد یه کمکی به من بکنید دیه پامو زخمی کردین کمکمم نمیکنید(با حالت پوکر)
جیمین: ببخشید ولی هر کاری کردم به حرفم گوش ندادی🙂
فیلیکس: نیاز نیس صورتتو مث فرشته ها کنی فقط بیا کمکم کن
جیمین ویو
با ا.ت رفتیم کمک فیلیکس و پاهاشو درمان کردیم
این داستان ادامه دارد..........
شرط ها: 12 لایک و 10 کامنت
یه نفر نیاد 10 بار کامنت بزاره قبول نمیکنم در این حد بدجنسم😂😁
فصل: 2
پارت: 1
جیمین ویو
جیمین: فیلیکس خیلی سعی کردم باهات خوب رفتار کنم ولی تو حرف نمیفهمی
چاقو رو از قلب ا.ت بیرون کشیدم و به سمت فیلیکس دویدم و خواستم چاقو رو بکنم تو قلبش که جاخالی داد ولی اشکال نداره مهم اینه که خونشو داشته باشم که تونستم پاهاشو زخمی کنم جوری که نتونه راه بره و سریعا رفتم کنار ا.ت و از اون خون به ا.ت دادم و منتظر موندم تا بیدار شه
30 دقیقه گذشته ولی هنوز ا.ت بیدار نشده بازم منتظر موندم تا اینکه ا.ت چشماشو باز کرد ولی رنگ چشماش قرمز شده بود و یه خط مثل مار وسطش بود رفتم نزدیکش تا نوازشش کنم که اون شروع کرد بهم حمله کردن و فهمیدم که اون خون اشام شده و راه برگشتی هم نیست و الان به شدت به خون نیاز داره برا همین دیگه جاخالی ندادم و گذاشتم از خونم بخوره تا اینکه بعد کلی خون خورد دوباره به خودش اومد
ا.ت ویو
چشمامو باز کردم و دیدم که جیمین روی زمین افتاده و یادم افتاد که من از خونش خوردم و اینجوری شده و ترسیده بودم که یهو جیمین چشماشو باز کرد
جیمین: ا.ت خوشحالم که دوباره برگشتی پیشم خیلی ترسیده بودم که دیگه نبینمت
ا.ت: جیمین قول میدم هیچوقت تنهات نذارم و معضرت میخوام که بهت اسیب رسوندم بهتره نزدیکم نشی (با گریه)
جیمین: من هیچ مشکلی ندارم حتی اگه بمیرم بازم کنارت میمونم
ازین حرف جیمین خیلی خوشحال شدن و اشکامو پاک کردم که جیمین دستشو پشت سرم گذاشت و سرمو به سرش نزدیک کرد و یه بوسه روی لبام گذاشت و منم همراهیش کردم
که فیلیکس گفت: چندشا بسه دیگه حالم بهم خورد یه کمکی به من بکنید دیه پامو زخمی کردین کمکمم نمیکنید(با حالت پوکر)
جیمین: ببخشید ولی هر کاری کردم به حرفم گوش ندادی🙂
فیلیکس: نیاز نیس صورتتو مث فرشته ها کنی فقط بیا کمکم کن
جیمین ویو
با ا.ت رفتیم کمک فیلیکس و پاهاشو درمان کردیم
این داستان ادامه دارد..........
شرط ها: 12 لایک و 10 کامنت
یه نفر نیاد 10 بار کامنت بزاره قبول نمیکنم در این حد بدجنسم😂😁
۳.۶k
۲۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.