بانو

#بانو
چشم هایت درون کلمات من راه می روند
با شعرهایم می دوند
با من سخن می گویند

من
آشفته ترین شاعر این حوالی
که روی این عاشقانه ها 
روزی هزار بار خودش را دار میزند
می میراند

#بانو
من در سمت کدام حوصله نشسته ام
با کدام بی خویشتنی
که این چنین شعرهایم درد می کنند
این چنین دست هایم می ریزند
در تن اندام هر چه باد
هر چه طوفان
هر چه خاموشی

خاموشی لب های توست معشوقه من
که سخن نمی گویند
دست های من است
که در شعرهایش
هیچ مردی به جنگ نمی رود
جنگ در سینه ام ماشه می کشد
ماشه را می چکانم در خودم
شلیک می شوم در امروز
پرتاپ می شوم تا دیروز
دیروز شاعری ست
که از ماضی بعید برگشته
در ماضی مستقبل
در مضارع استمراری نشسته
حذف شده است

#غزال_من
این که دارد رو به خودش
طوفان پیمانه می کند منم
من شاعریست
که در عدالت تو محتوم
محکوم
محاکمه
من بی محکمه مجرمی ست
که باید خودش را دار بزند

#محبوبه_من
بگذار این شعر
خودش را بتکاند در چشم هایت
چشم هایت را بتکان در چشم هایم
این شاعر
دارد از مشایعت جنازه شعرهایش برمیگردد
از کانال من در تلگرام بازدید بفرمائید*
https://t.me/monlightyy/AAAAAFuoaddonyatiktak2pgXxCsxw
دیدگاه ها (۲)

#تــ❤ _وهمان شیرینیِ           دوران کودکی هستیکه می‌گذاشتند...

سرگیجه گرفتیمحالمان بد شدمنزوی شدیمآدم گریز شدیمازبس دیدیم ا...

خدا نصیب ڪندپیر ڪه شدیم به پای هم ،اول هر پاییز دستت را میڪَ...

پاییز که می شودحرف شال را نمی زنیتا خیال بافی امگردن #تــ❤ ـ...

سیاسی اجتماعی

#یادداشت | دست محفل، جیب مردم✍️ محمدرضا طاهری▫️ فردی را تصور...

#یادداشت | دست محفل، جیب مردم✍️ محمدرضا طاهری▫️ فردی را تصور...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط