فیک قاتل عشق
فیک قاتل عشق
پارت هفتم🩸🖤
یونگی ویو
رفتم جلو دستاشو باز کردم همین که باز کردم
محکم سرشو کوبوند به سرم رفت سمت در و
بازش کرد و دوید تو سالن
ویو جنی
وقتی دستامو باز کرد سرمو محکم کوبوندم به سرش جوری که دردش بیاد بعدم
سریع دوییدم و از اتاق خارج شدم اما
انقدر که خر شانس تشریف دارم رسیدم به یه سالن حیلی بزرگ شیک و مرتب یه راهرو اونطرف سالن یود رفتم داخل راهرو کلی در بهش وصل بود
جنی: یا خدا یکی ندونه فکر میکنه اومدم اتاق فرار البته عمارت خودم بدتر از این حرفاس
رفتم داخل یکی از اتاقا روی در نوشته بود ورود ممنوع یعنی چی داخلش هست
یه نگاه انداختم به وسایل به نظر میومد متعلق به پدر و مادرش باشه
چون یه عکس خیلی خیلی بزرگ روی دیوار سمت چپی تخت بود
یونگی :برای چی اومدی اینجا ؟ (اربده)
جنی : م..م..متا..متاسفم فقط کنجکاو شدم😕😟
یونگی: هه که هرزه خانم کنجکاو شدن آرههههه؟😡
جنی : هرزه تویی نه من مرتیکه هیز هول بدبخت منحرف اصلا حرف زدن باهات فایده نداره
جنی ویو
میخواستم با دعوا راه انداختن وقت بخرم واسه خودم تا افرادم منو ردیابی کنن
پارت هفتم🩸🖤
یونگی ویو
رفتم جلو دستاشو باز کردم همین که باز کردم
محکم سرشو کوبوند به سرم رفت سمت در و
بازش کرد و دوید تو سالن
ویو جنی
وقتی دستامو باز کرد سرمو محکم کوبوندم به سرش جوری که دردش بیاد بعدم
سریع دوییدم و از اتاق خارج شدم اما
انقدر که خر شانس تشریف دارم رسیدم به یه سالن حیلی بزرگ شیک و مرتب یه راهرو اونطرف سالن یود رفتم داخل راهرو کلی در بهش وصل بود
جنی: یا خدا یکی ندونه فکر میکنه اومدم اتاق فرار البته عمارت خودم بدتر از این حرفاس
رفتم داخل یکی از اتاقا روی در نوشته بود ورود ممنوع یعنی چی داخلش هست
یه نگاه انداختم به وسایل به نظر میومد متعلق به پدر و مادرش باشه
چون یه عکس خیلی خیلی بزرگ روی دیوار سمت چپی تخت بود
یونگی :برای چی اومدی اینجا ؟ (اربده)
جنی : م..م..متا..متاسفم فقط کنجکاو شدم😕😟
یونگی: هه که هرزه خانم کنجکاو شدن آرههههه؟😡
جنی : هرزه تویی نه من مرتیکه هیز هول بدبخت منحرف اصلا حرف زدن باهات فایده نداره
جنی ویو
میخواستم با دعوا راه انداختن وقت بخرم واسه خودم تا افرادم منو ردیابی کنن
۲.۰k
۱۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.