پارت ۱۳💕🦋😇
پارت ۱۳💕🦋😇
سحر
رفتیم داخل و نشستیم به عارف گفتم از مینا چه خبر گفت بله از من میپرسی منم بهش گفتم خودتو به اون راه نزن شاه دوماد خودش بهم گفت که دیدم ارسلان میگه خوب باهم رفیق شدین گفتم کجایی ببینی عارف گفت حالا ماهم شاه دامادا نیستیم مثل اینکه ارسلانه من باتعجب پرسیدم ارسلان و روبه ارسلان کردم و گفتم آقای مطهری شما هم؟ حالا کی هست این عروس خوشبخت که دیدم عارف گفت برو برو کلک گفتم بله گفت حالا هیچی ولش کن که دیدم فرشید داد زد که آقا جمع خیلی خشکه بلند شین مسابقه گفتم چه مسابقه ایی
فرشید. روی یه کاغذ کلمه مینویسیم و راهنمایی میکنیم اگه بعد از ۴ کلمه نتونست بگه ازش یه سوال میپرسیم باید واقعیت رو بگه یا باید یه کار سخت رو انجام بده
من. خب شجاعت یا حقیقت بازی میکنیم گفت نه این هیجانیه فرشید شروع کرد به نوشتن رو ورقه نوشت عشق و روی پیشونی ارسلان چسبوند گفت که هربار یکیمون باید راهنمایی کنه بهم گفت اول تو منم گفتم خودت همه زدن زیر خنده بعدم عارف رو به ارسلان گفت بابا دلشو بردی ترنج گفت یه احساس کع بین دونفر ایجاد میشه و ارسلان سریع گفت عشق نوبت به من رسید نمیدونم کلمه چیه اما عارف میگه عشق منم با خجالت میگم امیر؟! فرشید میگه عشق ما منم گفتم استقلال ارسلان گفت داری نزدیک میشی منم باخنده گفتم شاه فرهاد
ترنج گفت دختر رو چه به چی منم داد زدم فوتبال آره درست بود کلمه فوتبال بود نوبت به عارف رسید که دیدیم یهو عارف افتاد و میلرزه همه از ترس بلند شدیم ارسلان رفت بالا سرش و داد زد آب بیارین منم سریع رفتم و آب آوردم
سحر
رفتیم داخل و نشستیم به عارف گفتم از مینا چه خبر گفت بله از من میپرسی منم بهش گفتم خودتو به اون راه نزن شاه دوماد خودش بهم گفت که دیدم ارسلان میگه خوب باهم رفیق شدین گفتم کجایی ببینی عارف گفت حالا ماهم شاه دامادا نیستیم مثل اینکه ارسلانه من باتعجب پرسیدم ارسلان و روبه ارسلان کردم و گفتم آقای مطهری شما هم؟ حالا کی هست این عروس خوشبخت که دیدم عارف گفت برو برو کلک گفتم بله گفت حالا هیچی ولش کن که دیدم فرشید داد زد که آقا جمع خیلی خشکه بلند شین مسابقه گفتم چه مسابقه ایی
فرشید. روی یه کاغذ کلمه مینویسیم و راهنمایی میکنیم اگه بعد از ۴ کلمه نتونست بگه ازش یه سوال میپرسیم باید واقعیت رو بگه یا باید یه کار سخت رو انجام بده
من. خب شجاعت یا حقیقت بازی میکنیم گفت نه این هیجانیه فرشید شروع کرد به نوشتن رو ورقه نوشت عشق و روی پیشونی ارسلان چسبوند گفت که هربار یکیمون باید راهنمایی کنه بهم گفت اول تو منم گفتم خودت همه زدن زیر خنده بعدم عارف رو به ارسلان گفت بابا دلشو بردی ترنج گفت یه احساس کع بین دونفر ایجاد میشه و ارسلان سریع گفت عشق نوبت به من رسید نمیدونم کلمه چیه اما عارف میگه عشق منم با خجالت میگم امیر؟! فرشید میگه عشق ما منم گفتم استقلال ارسلان گفت داری نزدیک میشی منم باخنده گفتم شاه فرهاد
ترنج گفت دختر رو چه به چی منم داد زدم فوتبال آره درست بود کلمه فوتبال بود نوبت به عارف رسید که دیدیم یهو عارف افتاد و میلرزه همه از ترس بلند شدیم ارسلان رفت بالا سرش و داد زد آب بیارین منم سریع رفتم و آب آوردم
۸.۲k
۰۲ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.