اونجا بود که دیدمش
اونجا بود که دیدمش
مشغول پارو کردن برف های مسیر خوابگاه تا مسجد
هوا انقدر سرد بود که رو پا نمیشد بند شد
از حال و روزش پرسیدم
باهمون تبسم همیشگیش گفت : جاده رو صاف می کنم تا رزمنده ها راحت تر بتونند به خونه خدا برسند و با معشوقشون راز و نیاز کنند.
چشمام بهش خیره بود و نگاش می کردم ...
#شهید_رجب_غلامی
مشغول پارو کردن برف های مسیر خوابگاه تا مسجد
هوا انقدر سرد بود که رو پا نمیشد بند شد
از حال و روزش پرسیدم
باهمون تبسم همیشگیش گفت : جاده رو صاف می کنم تا رزمنده ها راحت تر بتونند به خونه خدا برسند و با معشوقشون راز و نیاز کنند.
چشمام بهش خیره بود و نگاش می کردم ...
#شهید_رجب_غلامی
- ۴۳۹
- ۰۵ تیر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط