عشق همراه با خشونتp20(پایان فصل اول)
عشق همراه با خشونتp20(پایان فصل اول)
¥خیلی ساده باید.....
-هر چیزی بگو جز ا/ت
¥کی گفت من ا/ت و میخوام؟ 😕
-یعنی تو از ا/ت خوشت نمیاد
¥چرا باید از اون ایکبـ*ـیری خوشم بیاد؟
-~درست صحبت کن
¥اوو نکنه اینجا مثلث عشقی داریم؟ 🥺💗
+میشه سریع تر بگی.. هق....
¥خب ا/ت جون من یکم از سهم باند ماقیات رو میخوام
+-~چی
+ نه کوک قبول نکن ما نجاتت میدیم
~کوک همچین غلطی نکن
-قبوله
~نههه +نههه این کارو نکن کوک
¥خب پس اینو امزا کن
+نههههههههه نکن اوپا نههه
-متاسفم ا/ت (و تمام امزا رو زد)
راوی : و خب یونگی بکهیون و لینا و کوک رو به ا/ت برگردوند
و هر سه ا/ت رو بقل کردن و مثل ابر بهار گریه کردند
الان دیگه یونگی همکار ا/ت و کوک بود و باهم خوب بودن
و ا/ت خیلی خوشحال بود که مثل قبلا ها دورش شلوغ شده
بود و چند روز بعد تو یه شرکت بزرگ تجاری نیاز به یک کارمند
شدن و ا/ت این خبر رو از تلویزیون دیده بود چند روز بعد
همه رو دور خودش جمه کرد یعنی لینا، کوک، بکهیون، تهیونگو
یونگی و گفت میخوام یک چیز مهم رو بهتون بگم
+من جدیداً یه شرکت پیدا کردم و برای استخدام بهش پیام دادم و درخواست منو قبول کردن و من الان کارمند یک شرکت هستم و خبد بد اینکه دارم از مافیا و زندگی پر مجرا میام بیرون
- نه ا/ت من بدون تو چیکار کنم
~راست میگه چرا باید مارو تنها بزاری
¥من مشکلی ندارم
<منم (علامت لینا)
» و من (اگه یادتون رفته علامت بکهیون)
» ولی میشه من بجای تو بیام تو باند
+اووو چیشد تو که بدت میومد راستش یگو بخاطر اون گارسون هست؟ 🥺😏💗
» چه ربطی داره بعدشم اونو فراموش کن گرفتی چی گفتم
و همه ا/ت رو بغل کردن چند ماه بعد رئیس شرکت مرد و وصیت کرد که ا/ت جانشین اون شه چون بهش اعتماد داشت
𝚝𝚑𝚎 𝚎𝚗𝚍 𝚜𝚒𝚣𝚎𝚗 𝚘𝚗𝚎
ترجمه : پایان فصل 1
______________________________________________
و...... همه چی به خوبی خوشی اما منتظر باشید برای فصل 2
که تابستان منتشر میشه جیگولیام و تیریزرشو میزارم 🍧💖
______________________________________________
💞❣️👻⛓️
¥خیلی ساده باید.....
-هر چیزی بگو جز ا/ت
¥کی گفت من ا/ت و میخوام؟ 😕
-یعنی تو از ا/ت خوشت نمیاد
¥چرا باید از اون ایکبـ*ـیری خوشم بیاد؟
-~درست صحبت کن
¥اوو نکنه اینجا مثلث عشقی داریم؟ 🥺💗
+میشه سریع تر بگی.. هق....
¥خب ا/ت جون من یکم از سهم باند ماقیات رو میخوام
+-~چی
+ نه کوک قبول نکن ما نجاتت میدیم
~کوک همچین غلطی نکن
-قبوله
~نههه +نههه این کارو نکن کوک
¥خب پس اینو امزا کن
+نههههههههه نکن اوپا نههه
-متاسفم ا/ت (و تمام امزا رو زد)
راوی : و خب یونگی بکهیون و لینا و کوک رو به ا/ت برگردوند
و هر سه ا/ت رو بقل کردن و مثل ابر بهار گریه کردند
الان دیگه یونگی همکار ا/ت و کوک بود و باهم خوب بودن
و ا/ت خیلی خوشحال بود که مثل قبلا ها دورش شلوغ شده
بود و چند روز بعد تو یه شرکت بزرگ تجاری نیاز به یک کارمند
شدن و ا/ت این خبر رو از تلویزیون دیده بود چند روز بعد
همه رو دور خودش جمه کرد یعنی لینا، کوک، بکهیون، تهیونگو
یونگی و گفت میخوام یک چیز مهم رو بهتون بگم
+من جدیداً یه شرکت پیدا کردم و برای استخدام بهش پیام دادم و درخواست منو قبول کردن و من الان کارمند یک شرکت هستم و خبد بد اینکه دارم از مافیا و زندگی پر مجرا میام بیرون
- نه ا/ت من بدون تو چیکار کنم
~راست میگه چرا باید مارو تنها بزاری
¥من مشکلی ندارم
<منم (علامت لینا)
» و من (اگه یادتون رفته علامت بکهیون)
» ولی میشه من بجای تو بیام تو باند
+اووو چیشد تو که بدت میومد راستش یگو بخاطر اون گارسون هست؟ 🥺😏💗
» چه ربطی داره بعدشم اونو فراموش کن گرفتی چی گفتم
و همه ا/ت رو بغل کردن چند ماه بعد رئیس شرکت مرد و وصیت کرد که ا/ت جانشین اون شه چون بهش اعتماد داشت
𝚝𝚑𝚎 𝚎𝚗𝚍 𝚜𝚒𝚣𝚎𝚗 𝚘𝚗𝚎
ترجمه : پایان فصل 1
______________________________________________
و...... همه چی به خوبی خوشی اما منتظر باشید برای فصل 2
که تابستان منتشر میشه جیگولیام و تیریزرشو میزارم 🍧💖
______________________________________________
💞❣️👻⛓️
۷.۰k
۰۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.