عشق همراه با خشونت p19
عشق همراه با خشونت p19
از زبان کوک
بعد حرف ا/ت من نزدیک در اتاق کار یونگی بودم
و خیلی آروم درشو باز کردم اما با صحنه بدی مواجه شدم
-بچه ها.... ما.... ما گیر افتادیم.......
بعله وقتی درو باز کردم یونگ رویه میز نشسته بود
¥کیش و مات مستر جعون (ببخشید صفحه تایپم همزه نداره)
-تو روحت یونگی (زشته یه هیونگ احترام بزار)
از زبان تهیونگ
مثل اینکه کوک گیر افتا ولی من نزدیک زیرزمین بودم و
حتی صدا هایی هم ازش میومد ولی کوک مهم بود رفتم اما
مثل اینکه بادیگارد ها درو از پشت قفل کردن
که یهو ا/ت هم رسید
+یااا مین یونگی اگه بلایی سرش بیاری زندت نمیزارم
¥نخواستم بکشمش که
صدا های یونگی از پشت در میومد به ا/ت گفتم
~چارهای نیست بیا فال گوش ایستیم اون که درو باز نمیکنه
+باشه
دیدم اشک از چشم های ا/ت جاری شد اروم راهشو طی کردو
گونهی ا/ت رو خیس کرد با دستم اشکشو پاک کردم
~گریه نکن نجاتش میدیم
از زبان کوک
صدای گریهی ا/ت از پشت در میومد
-ا/ت گریه نکن اون نمیتونه باهام کاری کنه
¥زیاد به خودت مطمئن نباش😏...... خب کجا بودیم
آها من یچیز از شما ها میخوام اما در عدض من هم کوک
هم بکهیون و لینا رو بهت پس میدم
+چی لینا منظورت چیه
¥ عه وا نمیدونستی اون آدم که اون شب تو بار با لینا رفت
آدم من بود من لینا رو دزدیم تا کارم راحت بشه........ حالا
واقعا نمیدونستی؟ 😐 واقعا شک نکردی که چرا چند روز
از لینا خبری نیست وای چقدر تو خنگی
+هق.... هق
~بسه خودتو هلاک کردی میگم نجاتشون میدم
+اما چطور تهیونگ... هق.
¥خیلی ساده باید.....
-هر چیزی بگو جز ا/ت
¥کی گفت من ا/ت و میخوام؟ 😕
........ ادامه دارد........
__________________________________________________________
مایل به حمایت؟ ❣️🙏🍧💌
__________________________________________________________
از زبان کوک
بعد حرف ا/ت من نزدیک در اتاق کار یونگی بودم
و خیلی آروم درشو باز کردم اما با صحنه بدی مواجه شدم
-بچه ها.... ما.... ما گیر افتادیم.......
بعله وقتی درو باز کردم یونگ رویه میز نشسته بود
¥کیش و مات مستر جعون (ببخشید صفحه تایپم همزه نداره)
-تو روحت یونگی (زشته یه هیونگ احترام بزار)
از زبان تهیونگ
مثل اینکه کوک گیر افتا ولی من نزدیک زیرزمین بودم و
حتی صدا هایی هم ازش میومد ولی کوک مهم بود رفتم اما
مثل اینکه بادیگارد ها درو از پشت قفل کردن
که یهو ا/ت هم رسید
+یااا مین یونگی اگه بلایی سرش بیاری زندت نمیزارم
¥نخواستم بکشمش که
صدا های یونگی از پشت در میومد به ا/ت گفتم
~چارهای نیست بیا فال گوش ایستیم اون که درو باز نمیکنه
+باشه
دیدم اشک از چشم های ا/ت جاری شد اروم راهشو طی کردو
گونهی ا/ت رو خیس کرد با دستم اشکشو پاک کردم
~گریه نکن نجاتش میدیم
از زبان کوک
صدای گریهی ا/ت از پشت در میومد
-ا/ت گریه نکن اون نمیتونه باهام کاری کنه
¥زیاد به خودت مطمئن نباش😏...... خب کجا بودیم
آها من یچیز از شما ها میخوام اما در عدض من هم کوک
هم بکهیون و لینا رو بهت پس میدم
+چی لینا منظورت چیه
¥ عه وا نمیدونستی اون آدم که اون شب تو بار با لینا رفت
آدم من بود من لینا رو دزدیم تا کارم راحت بشه........ حالا
واقعا نمیدونستی؟ 😐 واقعا شک نکردی که چرا چند روز
از لینا خبری نیست وای چقدر تو خنگی
+هق.... هق
~بسه خودتو هلاک کردی میگم نجاتشون میدم
+اما چطور تهیونگ... هق.
¥خیلی ساده باید.....
-هر چیزی بگو جز ا/ت
¥کی گفت من ا/ت و میخوام؟ 😕
........ ادامه دارد........
__________________________________________________________
مایل به حمایت؟ ❣️🙏🍧💌
__________________________________________________________
۸.۵k
۰۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.