زود قضاوت نکن 2

دختر تیو ماشینش کنار در خانه پسر پارک کرد و همون جا موند به سمت گوشیش رفت و شماره هیونجین رو گرفت برادر بزرگش کسی که با تمام سختی هاهم کنارش بود چندتا بوق جواب داد صدای برادرش سرد بود مانند سرمایی که هوا داشت
هیونجین: چیه؟
_او... او.پا
هیونجین: زهرمار اوپا هرزه کثیف منو بگو بخاطر کی با فیلیکس دعوا میکردم
_داداش بخدا مــــــــــ
تلفن رو قطع کرد دختر سیستماش قاطی کرد و شروع کرد به بلند بلند گریه کردن و داد زد
_من هرزه نیستمم من نجس نیستم من خیانت نکردم
هق هق کرد یهو زد به سیم اخر و پا رو گاز گذاشت و رفت سمت رود خانه هان
به رودخانه نگاه کرد و لبخند تلخی زد و گفت
_کاش هیچ وقت نمیدیدمت
چشماش رو بست و زمزمه کرد
_لی فیلیکس
و خودشو انداخت توی رودخانه
ــــــــــــــــــــــــــ۵سال بعدــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پسر کرواتش رو درست کرد و هیونجین زد به شونش
هیونجین: عالی پسر برو پیش عشقت
پسر لبخند تلخی زد و سردی تکون داد به شاخه گل رز گلی خیره شد که عشقش رو اینطوری میدید
پسر به سمت قبرستون رفت و دنبال عشقش گذشت وقتی دیدتش براش دست تکون داد و رفت طرفش به سنگ قبر دختر خیره شد و همچنین عکسی که روی سنگ قبرش بود چشمان ابی موهای مشکی بلند چال گونه ترقوه هاش همه چیزیش توی اون عکس بی نقص بود لبخندی زد و گفت
بیب گل موردعلاقتو اوردم
لبخند تلخی زد و گفت
امیدوارم ازش خوشت بیاد ببخشید که یه حرومزاده بودم از چشم تو
یاد بگیرن انقدر زود قضاوت نکنید و به طرف مقابل اجازه صحبت بدین زود سرش عصبی نشید و داد نزدنید که بعدا پشیمون شین و شرمنده اون
دیدگاه ها (۱۷)

زیبایی عشق

لی فیلیکس؛ مافیای سنگدل خشن هیچ کس نمیدونه اون کجاعه اونقدر ...

زود قضاوت نکن

دارک ترین عشق

☆ᴵ ʲᵘˢᵗ ʷᵃⁿᵗ ᵗᵒ ᵉˣᵖᵉʳⁱᵉⁿᶜᵉ ˡᵒᵛᵉ.✮ᴾᵃʳᵗ✮𝟹☆پسر به سقف خیره بود ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط