پسر به سقف خیره بود یاد چشمان ابی دختر افتاد و موهای بلند و ...

☆ᴵ ʲᵘˢᵗ ʷᵃⁿᵗ ᵗᵒ ᵉˣᵖᵉʳⁱᵉⁿᶜᵉ ˡᵒᵛᵉ.✮ᴾᵃʳᵗ✮𝟹☆

پسر به سقف خیره بود یاد چشمان ابی دختر افتاد و موهای بلند و بِلوند خال زیر چشم چپش شبیه کره ای ها نبود پسر از تخت بلند شد و به سمت در رفت و از پله ها پایین اومد از خدمتکار شماره ⑥پرسید
_هیونجین کجاعه؟
خدمتکار تعظیمی کرد و گفت
_توی حیاط قربان
وقتی سرش را بالا اورد دید خدمتکار ماسک نداره و ارایش کرده عربده زد
_هر.. زه چطور جرعت میکنی قانون های منو زیر پا بزاری
جیسونگ از اتاق با سرعت بیرون اومد و به طرف فیلیکس اومد و گفت
_ولش کن من درستش میکنم امروز زیاد چان هیونگ بهت سخت گرفت
فیلیکس رفت سمت در عمارت و رفت توی باغ گل و هیونجین رو دید که روی تاب نشسته و به ماه خیره شده همچنین سیگار هم میکشید پسر سیگار رو گرفت و انداخت زمین و با پاهاش له کرد هیونجین اهمیت نداد دوباره به ماه خیره شد و گفت
_فیلیکس.... بنظرت چان هیونگ زیادی به خودش سخت نمیگیره؟ و ما هم فقط نشسته ایم و به تلاشاش اهمیت نمیدیم و سرش غر میزنیم مثل لینو که دیشب با چان هیونگ دعوا افتاد
فیلیکس گفت
_هیونجین یه خاهشی ازت دارم
هیونجین هومی گفت و پسر گفت
_میخام آمار یکی رو برام دراری
هیونجین گفت
ـــ کی حالا؟