ساکت
ساکت
مثل بعد از ظهر
غروب
وقتی که خیره به دیوار اتاق می شوم
و تو را در خاطراتم می کشمت
رباعی ها و نقاشی ها
و کاغذهایی که دود می شد
و حالا سپید مثل دیوار تنهایم
مانند ابری که بی برخورد می بارد
مانند زنی چادری
که تاریکی را محو می کرد
مانند تو در خاطرم ...
هنوز بر دیوار سفید اتاق من نقش داری
و افسوس که شب ها
حتی ستاره ها از دیدنت عاجزند ...
مثل بعد از ظهر
غروب
وقتی که خیره به دیوار اتاق می شوم
و تو را در خاطراتم می کشمت
رباعی ها و نقاشی ها
و کاغذهایی که دود می شد
و حالا سپید مثل دیوار تنهایم
مانند ابری که بی برخورد می بارد
مانند زنی چادری
که تاریکی را محو می کرد
مانند تو در خاطرم ...
هنوز بر دیوار سفید اتاق من نقش داری
و افسوس که شب ها
حتی ستاره ها از دیدنت عاجزند ...
- ۱۷۹
- ۲۸ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط