📚 افتاب در حجاب
📚#افتاب_در_حجاب
♥️#قسمت67
و فریاد مى زند:
جلاد! بیا و گردن این#یهودى را بزن.
مردى سرخ روى از اهالى شام به فاطمه دختر امام حسین نگاه مى کند و به یزید مى گوید:_این کنیزك را به من ببخش. فاطمه ناگهان بر خود مى لرزد،... ترس در جانش مى افتد، خود را درآغوش تو مى افکند و گریه کنان مى گوید: عمه جان ! یتیم شدم! کنیز هم بشومو تو فاطمه را در آغوشت پناه مى دهى و آنچنانکه یزید و آن مرد بشنوند، مى گویى:
نه عزیزم! این حرف بزرگتر از دهان این فاسق است. و خطاب به آن مرد مى گویى:بد یاوه اى گفتى پست فطرت ! اختیار این دختر نه به دست توست و نه به دست یزید.یزید دندانهایش را به هم مى ساید و به تو مى گوید:این اسیر من است. من هر تصمیمى بخواهم درباره اش مى گیرم.
تو پاسخ مى دهى:به خدا که چنین نیست. چنین حقى را خدا به تو نداده است . مگر از دین ما خارج شوى و به دین دیگرى درآیى.
آتش خشم در جان یزید شعله مى کشد و پرخاشگر مى گوید:_به من چنین خطاب مى کنى این پدر و برادر تو بودند که از دین خارج شدند.تو مى گویى:تو و جدت اگر مسلمان هستید، به دست جدم و پدرم مسلمان شده اید.
یزید در مقابل این کلام تو، پاسخى براى گفتن پیدا نمى کند، جز آنکه لجوجانه بگوید:_دروغ مى گویى اى دشمن خدا.
تو اما همین کلامش را هم بى پاسخ نمى گذارى:چون زور و قدرت دست توست، از سر ستم، ناسزا مى گویى و مى خواهى به زور محکوممان کنى.
یزید در مى ماند و مرد شامى دوباره خواسته اش را تکرار مى کند.... و یزید خشمش را بر سر او هوار مى کند:
خدا مرگت دهد. خفقان بگیر.ماندن شما در این مجلس، بیش از این، به صلاح یزید نیست... خطبه تو نه تنها مستى را از سر خود او پرانده، که همه را از آشنا و غریبه و دور و نزدیک، مقابل او ایستانده و همه نقشه هایش را نقش بر آب کرده.... اگر مردم چهار کلام دیگر از این دست بشنوند... و دو جرات و شهامت دیگر از این دست ببیند، دیگر قابل کنترل نیستند.
به زودى خبر خطبه و خطابه تو در مقابل یزید، در سراسر شام مى پیچید و حیثیتى براى دستگاه یزید باقى نمى گذارد.... در شرایطى که مدعیان مردى ومردانگى ، در مقابل حکومت ، جرات سخن گفتن ندارند،... ایستادن زنى در مقابل یزید و لجن مال کردن او، حادثه کوچکى نیست .بخصوص که گفته مى شود؛ این زن در موضع اسارت و مظلومیت بوده است و نه در موضع حاکمیت و قدرت.و این تازه ، اولین شراره هاى آتشى است که تو برپا کرده اى...
#ادامه_دارد....
♥️#قسمت67
و فریاد مى زند:
جلاد! بیا و گردن این#یهودى را بزن.
مردى سرخ روى از اهالى شام به فاطمه دختر امام حسین نگاه مى کند و به یزید مى گوید:_این کنیزك را به من ببخش. فاطمه ناگهان بر خود مى لرزد،... ترس در جانش مى افتد، خود را درآغوش تو مى افکند و گریه کنان مى گوید: عمه جان ! یتیم شدم! کنیز هم بشومو تو فاطمه را در آغوشت پناه مى دهى و آنچنانکه یزید و آن مرد بشنوند، مى گویى:
نه عزیزم! این حرف بزرگتر از دهان این فاسق است. و خطاب به آن مرد مى گویى:بد یاوه اى گفتى پست فطرت ! اختیار این دختر نه به دست توست و نه به دست یزید.یزید دندانهایش را به هم مى ساید و به تو مى گوید:این اسیر من است. من هر تصمیمى بخواهم درباره اش مى گیرم.
تو پاسخ مى دهى:به خدا که چنین نیست. چنین حقى را خدا به تو نداده است . مگر از دین ما خارج شوى و به دین دیگرى درآیى.
آتش خشم در جان یزید شعله مى کشد و پرخاشگر مى گوید:_به من چنین خطاب مى کنى این پدر و برادر تو بودند که از دین خارج شدند.تو مى گویى:تو و جدت اگر مسلمان هستید، به دست جدم و پدرم مسلمان شده اید.
یزید در مقابل این کلام تو، پاسخى براى گفتن پیدا نمى کند، جز آنکه لجوجانه بگوید:_دروغ مى گویى اى دشمن خدا.
تو اما همین کلامش را هم بى پاسخ نمى گذارى:چون زور و قدرت دست توست، از سر ستم، ناسزا مى گویى و مى خواهى به زور محکوممان کنى.
یزید در مى ماند و مرد شامى دوباره خواسته اش را تکرار مى کند.... و یزید خشمش را بر سر او هوار مى کند:
خدا مرگت دهد. خفقان بگیر.ماندن شما در این مجلس، بیش از این، به صلاح یزید نیست... خطبه تو نه تنها مستى را از سر خود او پرانده، که همه را از آشنا و غریبه و دور و نزدیک، مقابل او ایستانده و همه نقشه هایش را نقش بر آب کرده.... اگر مردم چهار کلام دیگر از این دست بشنوند... و دو جرات و شهامت دیگر از این دست ببیند، دیگر قابل کنترل نیستند.
به زودى خبر خطبه و خطابه تو در مقابل یزید، در سراسر شام مى پیچید و حیثیتى براى دستگاه یزید باقى نمى گذارد.... در شرایطى که مدعیان مردى ومردانگى ، در مقابل حکومت ، جرات سخن گفتن ندارند،... ایستادن زنى در مقابل یزید و لجن مال کردن او، حادثه کوچکى نیست .بخصوص که گفته مى شود؛ این زن در موضع اسارت و مظلومیت بوده است و نه در موضع حاکمیت و قدرت.و این تازه ، اولین شراره هاى آتشى است که تو برپا کرده اى...
#ادامه_دارد....
۴.۰k
۲۸ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.