((( سرگران )))
((( سرگران )))
در این ایّامِ رنج و نا توانی .
دلا با جسم جانم سر گرانی .
بسانِ کوله باری بر تنِ من .
ولی مهمانسرایِ دیگرانی .
مگر آزردی از دلداریِ من .
که بنمودی رخم را زعفرانی .
صبوری پیشه کردم , تا به امروز .
تو را هرگز ندیدم یارِ جانی.
نمیشد باورم در ساحتِ عمر .
ببینم از تو , ظلم و بد عنانی .
ندارم شکّ و تردیدی , که دیگر .
بلائی در سرایِ استخوانی .
عظیما : هردلی خود رأی و خودسر .
ندارد شیوه ای , جز کامرانی .
================
شاعر= عبدالعظیم عربی از خوزستان .
در این ایّامِ رنج و نا توانی .
دلا با جسم جانم سر گرانی .
بسانِ کوله باری بر تنِ من .
ولی مهمانسرایِ دیگرانی .
مگر آزردی از دلداریِ من .
که بنمودی رخم را زعفرانی .
صبوری پیشه کردم , تا به امروز .
تو را هرگز ندیدم یارِ جانی.
نمیشد باورم در ساحتِ عمر .
ببینم از تو , ظلم و بد عنانی .
ندارم شکّ و تردیدی , که دیگر .
بلائی در سرایِ استخوانی .
عظیما : هردلی خود رأی و خودسر .
ندارد شیوه ای , جز کامرانی .
================
شاعر= عبدالعظیم عربی از خوزستان .
۱.۰k
۱۲ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.