چه مبارک است این غم که تو در دلم نهادی
چه مبارک است این غم که تو در دلم نهادی
به غمت که هرگز این غم ندهم به هیچ شادی
ز تو دارم این غم خوش ، به جهان از این چه خوش تر
تو چه دادی ام که گویم که از آن به ام ندادی
چه خیال می توان بست و کدام خواب نوشین
به از این در تماشا که به روی من گشادی؟
تویی آن که خیزد از وی همه خرّمی و سبزی
نظر کدام سروی؟ نفس کدام بادی؟
ز کدام ره رسیدی؟ ز کدام در گذشتی
ندیده دیده ناگه به درون دل فتادی
به سر بلندت ای سرو که در شب زمین کن
نفس سپیده داند که چه راست ایستادی
به کرانه های معنی نرسد سخن چه گویم
که نهفته با دل سایه چه در میان نهادی
به غمت که هرگز این غم ندهم به هیچ شادی
ز تو دارم این غم خوش ، به جهان از این چه خوش تر
تو چه دادی ام که گویم که از آن به ام ندادی
چه خیال می توان بست و کدام خواب نوشین
به از این در تماشا که به روی من گشادی؟
تویی آن که خیزد از وی همه خرّمی و سبزی
نظر کدام سروی؟ نفس کدام بادی؟
ز کدام ره رسیدی؟ ز کدام در گذشتی
ندیده دیده ناگه به درون دل فتادی
به سر بلندت ای سرو که در شب زمین کن
نفس سپیده داند که چه راست ایستادی
به کرانه های معنی نرسد سخن چه گویم
که نهفته با دل سایه چه در میان نهادی
۵.۵k
۱۹ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.