اینکه جانش بر لب آمد، دَم نزد نامش دل است
اینکه جانش بر لب آمد، دَم نزد نامش دل است
بند بر این چینی صد تکّه ام بی حاصل است
درد وقتی می رسد بر استخوان مرهم چه سود
مرگ گاهی حدِ اعلایِ شفای عاجل است
آنچنان پاشیده ام از هم که حتّی سایه ام
روی برمی تابد از من، سمت دیگر مایل است
جزر و مدهای فراوان دیده ام اما دریغ
دیر فهمیدم که اقیانوس غم بی ساحل است
گرد شمع یار گردیدم نفهمیدم طواف
بر حَرَم اندازه دارد، بیش یا کم باطل است
درد دارد سیلی بی مهری از دشمن، ولی
از رفیقان پشت پا خوردن دو چندان مشکل است
تلخ پایان یافتم از خویش می پرسم مدام
عقل دوراندیش یا قلب سبکسر قاتل است؟؟
باز دندان بر جگر بگذار دل ، پرهیز کن
تر نکن لب، آب وقتی از سرِ چشمه گِل است
-
#فاطمه_اتحاد
بند بر این چینی صد تکّه ام بی حاصل است
درد وقتی می رسد بر استخوان مرهم چه سود
مرگ گاهی حدِ اعلایِ شفای عاجل است
آنچنان پاشیده ام از هم که حتّی سایه ام
روی برمی تابد از من، سمت دیگر مایل است
جزر و مدهای فراوان دیده ام اما دریغ
دیر فهمیدم که اقیانوس غم بی ساحل است
گرد شمع یار گردیدم نفهمیدم طواف
بر حَرَم اندازه دارد، بیش یا کم باطل است
درد دارد سیلی بی مهری از دشمن، ولی
از رفیقان پشت پا خوردن دو چندان مشکل است
تلخ پایان یافتم از خویش می پرسم مدام
عقل دوراندیش یا قلب سبکسر قاتل است؟؟
باز دندان بر جگر بگذار دل ، پرهیز کن
تر نکن لب، آب وقتی از سرِ چشمه گِل است
-
#فاطمه_اتحاد
۶.۷k
۱۹ فروردین ۱۴۰۲