صدای سرنوشت p4
#درخواستی
#بنگ_چان
#چند_پارتی
ا/ت = ولی...میشه یه سوال ازت بپرسم...البته میتونی جواب ندی چون احساس میکنم خیلی فضولیه..
چان = عیبی نداره بپرس..
ا/ت = چرا با مامانم ازدواج کردی ...
چان = خب راستش ...ما اصلا ازدواج نکردیم..
ا/ت = چی...
چان = اره ...وقتی تو بار بودم مادرت سعی داشت مخ منو بزنه ..منم پسش زدم ...گفتش که شوهرش مرده ..به کسی نیاز داره که از لحاظ مالی کمکش کنه...تو مراسم خاک سپاری پدرت همراه مادرت به صورت ناشناس اومدم و تورو اونجا دیدم..بخاطر همین قبول کردم که بیاید و تو عمارت من زندگی کنید...
ا/ت = خب...خب چرا وقتی منو دیدی قبول کردی...
چان = چون همون لحظه بهت دل باختم...میدونستم که اگه مستقیم بعد از فوت پدرت بیام بهت درخواست بدم کار خیلی گستاخانه ای کردم ...پس شرط مادرت رو قبول کردم ...و مجبور شدم اون قربون صدقه های چندشش و اون وولفی وولفی گفتنش رو تحمل کنم ...
ا/ت = ت...تو چی گفتی ...
چان = تو حق داری قبول نکنی...چون هم فاصله ی سنی زیادی داریم و هم ممکنه تو از من خوشت نیاد...درکت میکنم...
ا/ت = پس از مامان من خوشت نمیاد..
چان = اخه مگه مغز خر خوردم عاشق یه پیرزن شم...
ا/ت =//لبخند کوچیکی میزنه //
چان = خب میتونی بعدا جواب درخواستمو بدی ...
ا/ت = چی الان واقعا بهم درخواست دادی..فک کنم هیچی از رابطه سرت نمیشه
چان = کی گفته اتفاقا خیلی هم سرم میشه
ا/ت = ثابت کن ..
چان = //زانو میزنه جلوش //خانم کیم ا/ت من به شما دل باخته ام و عاشق شما هستم ..ایا مایل هستید که دوست دختر من باشید ...
ا/ت = //قهقهه میزنه// ته تلاشت همین بود..
چان = من بلدم از یه در دیگه هم وارد شم ها..
ا/ت = وارد شو ببینم...
چان = خودت خواستی //چان اروم به سمت ا/ت رفت و محکم کمرشو گرفت و به خودش نزدیک کرد ..و لباشو گذاشت رو لبای ا/ت و با ولع میبوسید//
//که یهو مامان ا/ت وارد اتاق میشه//
م.ت= ای لاشی های عوضی دختره ی هرزه ...چطور جرعت کردی ..//یهو چان میپره وسط حرفش//
چان = اتفاقا اونی که هرزه اس تویی..میدونم به جز من کیس های دیگه ای هم داری که بخوای اویزونشون بشی ..حالا هم گورتو از عمارت من گم کن...خانم پارک لطفا ایشون رو به بیرون هدایت کنید
خ.پارک= بله اقا...
چان = چطور بود...
ا/ت = عالی بود ...
چان = خب کجا بودیم ..//و دوباره به لبای ا/ت حمله ور میشه//
//بعد از چند مین ا/ت اروم اروم دستاشو میبره سمت شلوار چان و اروم عضوشو لمس میکنه..که چان ناله ای اروم میکنه و از ا/ت فاصله میگیره//
چان = یکم برات زود نیست کوچولو...
ا/ت = من پررو تر از این حرفام...
چان = نمیخواستم اینجوری رابطمون رو شروع کنیم ..ول یوقتی خودت میخوای نمیتونم نه بگم...//نیشخند//
گاهی اوقات این صدای سرنوشته که میشنوی.. درسته آهنگ مورد علاقتو نمیخونه... ولی یجور برات میخونه که آهنگ دیگه برات مهم نیست...
هیچ چیز پایانش بد نیست..
اما اگه بده...
پایانش نیست...
END
#بنگ_چان
#چند_پارتی
ا/ت = ولی...میشه یه سوال ازت بپرسم...البته میتونی جواب ندی چون احساس میکنم خیلی فضولیه..
چان = عیبی نداره بپرس..
ا/ت = چرا با مامانم ازدواج کردی ...
چان = خب راستش ...ما اصلا ازدواج نکردیم..
ا/ت = چی...
چان = اره ...وقتی تو بار بودم مادرت سعی داشت مخ منو بزنه ..منم پسش زدم ...گفتش که شوهرش مرده ..به کسی نیاز داره که از لحاظ مالی کمکش کنه...تو مراسم خاک سپاری پدرت همراه مادرت به صورت ناشناس اومدم و تورو اونجا دیدم..بخاطر همین قبول کردم که بیاید و تو عمارت من زندگی کنید...
ا/ت = خب...خب چرا وقتی منو دیدی قبول کردی...
چان = چون همون لحظه بهت دل باختم...میدونستم که اگه مستقیم بعد از فوت پدرت بیام بهت درخواست بدم کار خیلی گستاخانه ای کردم ...پس شرط مادرت رو قبول کردم ...و مجبور شدم اون قربون صدقه های چندشش و اون وولفی وولفی گفتنش رو تحمل کنم ...
ا/ت = ت...تو چی گفتی ...
چان = تو حق داری قبول نکنی...چون هم فاصله ی سنی زیادی داریم و هم ممکنه تو از من خوشت نیاد...درکت میکنم...
ا/ت = پس از مامان من خوشت نمیاد..
چان = اخه مگه مغز خر خوردم عاشق یه پیرزن شم...
ا/ت =//لبخند کوچیکی میزنه //
چان = خب میتونی بعدا جواب درخواستمو بدی ...
ا/ت = چی الان واقعا بهم درخواست دادی..فک کنم هیچی از رابطه سرت نمیشه
چان = کی گفته اتفاقا خیلی هم سرم میشه
ا/ت = ثابت کن ..
چان = //زانو میزنه جلوش //خانم کیم ا/ت من به شما دل باخته ام و عاشق شما هستم ..ایا مایل هستید که دوست دختر من باشید ...
ا/ت = //قهقهه میزنه// ته تلاشت همین بود..
چان = من بلدم از یه در دیگه هم وارد شم ها..
ا/ت = وارد شو ببینم...
چان = خودت خواستی //چان اروم به سمت ا/ت رفت و محکم کمرشو گرفت و به خودش نزدیک کرد ..و لباشو گذاشت رو لبای ا/ت و با ولع میبوسید//
//که یهو مامان ا/ت وارد اتاق میشه//
م.ت= ای لاشی های عوضی دختره ی هرزه ...چطور جرعت کردی ..//یهو چان میپره وسط حرفش//
چان = اتفاقا اونی که هرزه اس تویی..میدونم به جز من کیس های دیگه ای هم داری که بخوای اویزونشون بشی ..حالا هم گورتو از عمارت من گم کن...خانم پارک لطفا ایشون رو به بیرون هدایت کنید
خ.پارک= بله اقا...
چان = چطور بود...
ا/ت = عالی بود ...
چان = خب کجا بودیم ..//و دوباره به لبای ا/ت حمله ور میشه//
//بعد از چند مین ا/ت اروم اروم دستاشو میبره سمت شلوار چان و اروم عضوشو لمس میکنه..که چان ناله ای اروم میکنه و از ا/ت فاصله میگیره//
چان = یکم برات زود نیست کوچولو...
ا/ت = من پررو تر از این حرفام...
چان = نمیخواستم اینجوری رابطمون رو شروع کنیم ..ول یوقتی خودت میخوای نمیتونم نه بگم...//نیشخند//
گاهی اوقات این صدای سرنوشته که میشنوی.. درسته آهنگ مورد علاقتو نمیخونه... ولی یجور برات میخونه که آهنگ دیگه برات مهم نیست...
هیچ چیز پایانش بد نیست..
اما اگه بده...
پایانش نیست...
END
- ۱۹.۷k
- ۲۶ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط