♦ ️کاش ما فقط نگران هم "نبودیم"!
♦ ️کاش ما فقط نگران هم "نبودیم"!
🔸 پدرم دلواپس آینده برادرم است!
اما حتی یک بار هم اتفاق نیفتاده که با هم به کافی شاپ بروند، در خیابان قدم بزنند و گاهی بلند بخندند.
🔸 برادرم نگران فشار کاری پدرم است!
اما حتی یکبار هم نشده خواستههایش را به تعویق بیندازد تا پدر برای مدتی احساس راحتی کند.
🔸 مادرم با فکر خوشبختی من خوابش نمیبرد اما حتی یکبار هم نشده که با من در مورد خوشبختیام صحبت کند و بپرسد: فرزندم چه چیزی تو را خوشحال میکند؟
🔸 من با فکر رنج و سختی مادرم از خواب بیدار میشوم، اما حتی یکبار نشده که دستش را بگیرم با او به سینما بروم، باهم تخمه بشکنیم، فیلم ببینیم و کمی به او آرامش بدهم.
🔹 روانشناسان به این حالت " آلکسی تایمی" یعنی فقر کلمات در بیان احساسات میگویند.
در فرهنگ ما این مریضی یک رسم مرسوم است! احساساتت را پنهان کن و نشان نده ...
🔸 از یک طرف در خلوت خود، دلمان برای این و آن تنگ میشود، از طرف دیگر وقتی به هم میرسیم انگارکه لال مانی میگیریم! انگار نیرویی نامرئی، فراتر از ما وجود دارد که دهانمان را بسته تا مبادا چیزی در مورد دلتنگیمان بگوییم!
تکلیفمان را با خودمان روشن نمیکنیم . یکدیگررا دوست میداریم اما آنقدر شهامت نداریم که دوست داشتنمان را ابراز کنیم!
❗ ️ما آدمهای فقیری هستیم!
البته فقیری که در کلماتش احساسات را پنهان میکند.
آنقدر در بیان احساساتمان آلکسیتایمیک (فقر کلمات) هستیم که صبر میکنیم تا وقتی عزیزی از دست رفت، آنوقت تا آخر عمر برایش شعر بگوییم.
از یک جا به بعد باید این سکوت خطرناک را شکست و راه افتاد.
از یک جا به بعد باید پدر به پسرش بگوید که چقدر دوستش دارد.
از یک جا به بعد باید پسر دست پدر را بگیرد و با هم قدم بزنند.
از یک جا به بعد باید مادر پسرش را به یک شام دونفره دعوت کند.
از یک جا به بعد باید پسر در گوش مادرش بگوید: چقدر خوب است که تورا دارم.
و چه خوب است،
از یک جا به بعد،
همینجا باشد!
از همین جا که این نوشته تمام شد ...
دوستت دارم را فراموش نکنیم....!
💌
🔸 پدرم دلواپس آینده برادرم است!
اما حتی یک بار هم اتفاق نیفتاده که با هم به کافی شاپ بروند، در خیابان قدم بزنند و گاهی بلند بخندند.
🔸 برادرم نگران فشار کاری پدرم است!
اما حتی یکبار هم نشده خواستههایش را به تعویق بیندازد تا پدر برای مدتی احساس راحتی کند.
🔸 مادرم با فکر خوشبختی من خوابش نمیبرد اما حتی یکبار هم نشده که با من در مورد خوشبختیام صحبت کند و بپرسد: فرزندم چه چیزی تو را خوشحال میکند؟
🔸 من با فکر رنج و سختی مادرم از خواب بیدار میشوم، اما حتی یکبار نشده که دستش را بگیرم با او به سینما بروم، باهم تخمه بشکنیم، فیلم ببینیم و کمی به او آرامش بدهم.
🔹 روانشناسان به این حالت " آلکسی تایمی" یعنی فقر کلمات در بیان احساسات میگویند.
در فرهنگ ما این مریضی یک رسم مرسوم است! احساساتت را پنهان کن و نشان نده ...
🔸 از یک طرف در خلوت خود، دلمان برای این و آن تنگ میشود، از طرف دیگر وقتی به هم میرسیم انگارکه لال مانی میگیریم! انگار نیرویی نامرئی، فراتر از ما وجود دارد که دهانمان را بسته تا مبادا چیزی در مورد دلتنگیمان بگوییم!
تکلیفمان را با خودمان روشن نمیکنیم . یکدیگررا دوست میداریم اما آنقدر شهامت نداریم که دوست داشتنمان را ابراز کنیم!
❗ ️ما آدمهای فقیری هستیم!
البته فقیری که در کلماتش احساسات را پنهان میکند.
آنقدر در بیان احساساتمان آلکسیتایمیک (فقر کلمات) هستیم که صبر میکنیم تا وقتی عزیزی از دست رفت، آنوقت تا آخر عمر برایش شعر بگوییم.
از یک جا به بعد باید این سکوت خطرناک را شکست و راه افتاد.
از یک جا به بعد باید پدر به پسرش بگوید که چقدر دوستش دارد.
از یک جا به بعد باید پسر دست پدر را بگیرد و با هم قدم بزنند.
از یک جا به بعد باید مادر پسرش را به یک شام دونفره دعوت کند.
از یک جا به بعد باید پسر در گوش مادرش بگوید: چقدر خوب است که تورا دارم.
و چه خوب است،
از یک جا به بعد،
همینجا باشد!
از همین جا که این نوشته تمام شد ...
دوستت دارم را فراموش نکنیم....!
💌
۱.۴k
۰۲ دی ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.