لحضه عاشقی. پارت24
#لحضه_عاشقی. پارت24
اسیع:که یهو دیدم دروک اومد
دروک:منتظر اسیع بودم
ولی هنوز نیومده بود داشتم نگران میشدم
رفتم سمت سرویس دخترونه و وقتی وارد شدم
دیدم سارپ داره به زور به اسیه
نزدیک میشه و اسیع هم داشت گریه میکرد
خیلی عصبانی شدم و هجوم بردم به طرف سارپ
خیلی کتکش زدم تا خودم خسته شدم
اسیع:ولش کن دروک بیا بریم
دروک:سارپ رو ول کردم و دست اسیع رو گرفتم و بردمش تو ماشینم
اسیع:دروک داری کجا میری ؟
دروک:به خونه متهلیم
اسیع:خب حداقل منو سر راه بزار خونه
دروک:تو هم با من میای
اسیع:چی دروک حالا هم بعد سارپ تو میخای اذیتم کنی (با گریه)
دروک:اسیع داشت گریه میکرد خیلی دلم براش سوخت
خب رسیدیم اسیع پیاده شو تا اینجا یکم اروم شدی بعد میتونی بری لطفا منم اعصابم خیلی داغونه میشه امشب پیشم باشی ؟
اسیع:اخه...
دروک:لطفا
اسیع:ب..باشه
دروک:ممنون حالا بیا بریم تو اتاقم
اسیع باشه رفتیم بالا خونه بزرگ و قشنگی بود ولی من دلم برای حالم میسوخت
داشتم رو تخت دروک گریه میکردم که دروک اومد پیشم نشست و اشکامو پاک کرد
دروک:اسیع گریه نکن همه چی تموم شد باشه؟
اسیع:چجوری اخع دروک سارپ رو مگه ندیدی (با گریه )
دروک رو تخت دراز کشید و منم یهو نمیدونم چی شد و سرم رو گذاشتم رو سی**نه دروک
دروک:الان حالت بهتره ؟
اسیع:اره دروک خیلی ممنون که منو نجات دادی اگه تو نبودی الان
دروک:هیسس
همه چی تموم شد باشه ؟
اسیع :باشه
که چشمام سیاهی رفت و رو سی**نه دروک به خواب رفتم
دروک:یهو دیدم که اسیع روی سی**نه من به خواب رفته خیلی ناز خوابیده بود
پتو رو کشیدم روش و خوابیدم
#ادامه_دارع
اسیع:که یهو دیدم دروک اومد
دروک:منتظر اسیع بودم
ولی هنوز نیومده بود داشتم نگران میشدم
رفتم سمت سرویس دخترونه و وقتی وارد شدم
دیدم سارپ داره به زور به اسیه
نزدیک میشه و اسیع هم داشت گریه میکرد
خیلی عصبانی شدم و هجوم بردم به طرف سارپ
خیلی کتکش زدم تا خودم خسته شدم
اسیع:ولش کن دروک بیا بریم
دروک:سارپ رو ول کردم و دست اسیع رو گرفتم و بردمش تو ماشینم
اسیع:دروک داری کجا میری ؟
دروک:به خونه متهلیم
اسیع:خب حداقل منو سر راه بزار خونه
دروک:تو هم با من میای
اسیع:چی دروک حالا هم بعد سارپ تو میخای اذیتم کنی (با گریه)
دروک:اسیع داشت گریه میکرد خیلی دلم براش سوخت
خب رسیدیم اسیع پیاده شو تا اینجا یکم اروم شدی بعد میتونی بری لطفا منم اعصابم خیلی داغونه میشه امشب پیشم باشی ؟
اسیع:اخه...
دروک:لطفا
اسیع:ب..باشه
دروک:ممنون حالا بیا بریم تو اتاقم
اسیع باشه رفتیم بالا خونه بزرگ و قشنگی بود ولی من دلم برای حالم میسوخت
داشتم رو تخت دروک گریه میکردم که دروک اومد پیشم نشست و اشکامو پاک کرد
دروک:اسیع گریه نکن همه چی تموم شد باشه؟
اسیع:چجوری اخع دروک سارپ رو مگه ندیدی (با گریه )
دروک رو تخت دراز کشید و منم یهو نمیدونم چی شد و سرم رو گذاشتم رو سی**نه دروک
دروک:الان حالت بهتره ؟
اسیع:اره دروک خیلی ممنون که منو نجات دادی اگه تو نبودی الان
دروک:هیسس
همه چی تموم شد باشه ؟
اسیع :باشه
که چشمام سیاهی رفت و رو سی**نه دروک به خواب رفتم
دروک:یهو دیدم که اسیع روی سی**نه من به خواب رفته خیلی ناز خوابیده بود
پتو رو کشیدم روش و خوابیدم
#ادامه_دارع
۲.۱k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.