پارت پنجاه و هفتم / part57
پارت پنجاه و هفتم / part57
جونگکوک : نگاهی به اسلحه ام انداختم و نگاهی به تهیونگ
نمیدونستم اون لحظه چیکار میکنم
تیری به سقف زدم
چشمان خیسش را با تعجب و ترس باز کرد به سمتش دویدم و اسلحه رو ازش گرفتم
تهیونگ :
_جون..جونگکوک
شوگا :
_اسلحتو بزار زمین
جونگکوک : اسلحه رو به سمت آشپزخونه پرت کردم و دستامو بالا بردم
با چشمای قرمز از شدت گریه ،، به تهیونگ خیره بودم
همچنان گریه میکرد و روی زمین نشسته بود
چخبر بود !؟ چیزی یادم نمیومد
شاید برای من عادی شده بود
*
جئون جونگکوک دستگیر میشه از اطرافیانش و کسانی که بهش نزدیک بودن درخواست میکنن که بیان و چیزاییکه دیدن و میدونن رو تعریف کنن
*
شوگا : ما جونگکوک رو به سرپرستی گرفتیم اون موقع .. هشت سالمون بود؟ فقط میدونم تو یه محله ای زندگیمیکرد که تو سئول یکبار بخاطر اشتباه پلیسا آتش گرفته بود و فقط چند نفر زنده مونده بودن اون واقعا مهربون بود اما بعضی وقتا خیلی عجیب ،، خب جونگکوک درسش فوق العاده بود وقتی ۲۲ سالش بود گفت که میره آمریکا تا الانش ما فکر میکردیم تو آمریکاس .. باقیش رو نمیدونم و رفتارای عجیبشم بهشون فکرنکردم درواقع وقتی نداشتم ..
یونجون ( روانپزشک شخصی کوک ) : فقط از بیماریش که عاشق نمیشه و .. اطلاع داشتم چیز خیلی عجیبی ندیده بودم ازش ،، اما خب بعضی وقتا بی دلیل عصبی میشد و همچیزو بعد چند دقیقه فراموش میکرد من اوایل گمان میکردم اثرات قرص هاییه که براش نوشتم چون همچین چیزی ممکن بود از اثرات قرصها باشه .. اون با استفاده از کیم تهیونگ میخواست بیماریشو خوب کنه من فکر کردم موفق شده اما سعی کرد به قتل برسونتش من مطمئنم تو حال خودش نبوده !
#BTS #Army #Taehyung #V #Jungkook #Jimin #J_hope #Jhope #RM #Jin #Suga #Ho_seok
#بی_تی_اس #آرمی #تهیونگ #وی #کیم_تهیونگ #جونگ_کوک #کوک #کوکی #جئون_جونگ_کوک #رمان #جیمین #موچی #پارک_جیمین #یونگی #شوگا #گربه #پیشی #مین_یونگی #جیهوپ #جانگ_هوسوک #هوسوک #آر_ام #نامجون #کیم_نامجون #جین #کیم_سوک_جین #گی #مافیا #بلک_پینک #لیسا #جنی #رزی #جیسو #تهکوک #ویکوک #فیک #نامجین #یونمین
جونگکوک : نگاهی به اسلحه ام انداختم و نگاهی به تهیونگ
نمیدونستم اون لحظه چیکار میکنم
تیری به سقف زدم
چشمان خیسش را با تعجب و ترس باز کرد به سمتش دویدم و اسلحه رو ازش گرفتم
تهیونگ :
_جون..جونگکوک
شوگا :
_اسلحتو بزار زمین
جونگکوک : اسلحه رو به سمت آشپزخونه پرت کردم و دستامو بالا بردم
با چشمای قرمز از شدت گریه ،، به تهیونگ خیره بودم
همچنان گریه میکرد و روی زمین نشسته بود
چخبر بود !؟ چیزی یادم نمیومد
شاید برای من عادی شده بود
*
جئون جونگکوک دستگیر میشه از اطرافیانش و کسانی که بهش نزدیک بودن درخواست میکنن که بیان و چیزاییکه دیدن و میدونن رو تعریف کنن
*
شوگا : ما جونگکوک رو به سرپرستی گرفتیم اون موقع .. هشت سالمون بود؟ فقط میدونم تو یه محله ای زندگیمیکرد که تو سئول یکبار بخاطر اشتباه پلیسا آتش گرفته بود و فقط چند نفر زنده مونده بودن اون واقعا مهربون بود اما بعضی وقتا خیلی عجیب ،، خب جونگکوک درسش فوق العاده بود وقتی ۲۲ سالش بود گفت که میره آمریکا تا الانش ما فکر میکردیم تو آمریکاس .. باقیش رو نمیدونم و رفتارای عجیبشم بهشون فکرنکردم درواقع وقتی نداشتم ..
یونجون ( روانپزشک شخصی کوک ) : فقط از بیماریش که عاشق نمیشه و .. اطلاع داشتم چیز خیلی عجیبی ندیده بودم ازش ،، اما خب بعضی وقتا بی دلیل عصبی میشد و همچیزو بعد چند دقیقه فراموش میکرد من اوایل گمان میکردم اثرات قرص هاییه که براش نوشتم چون همچین چیزی ممکن بود از اثرات قرصها باشه .. اون با استفاده از کیم تهیونگ میخواست بیماریشو خوب کنه من فکر کردم موفق شده اما سعی کرد به قتل برسونتش من مطمئنم تو حال خودش نبوده !
#BTS #Army #Taehyung #V #Jungkook #Jimin #J_hope #Jhope #RM #Jin #Suga #Ho_seok
#بی_تی_اس #آرمی #تهیونگ #وی #کیم_تهیونگ #جونگ_کوک #کوک #کوکی #جئون_جونگ_کوک #رمان #جیمین #موچی #پارک_جیمین #یونگی #شوگا #گربه #پیشی #مین_یونگی #جیهوپ #جانگ_هوسوک #هوسوک #آر_ام #نامجون #کیم_نامجون #جین #کیم_سوک_جین #گی #مافیا #بلک_پینک #لیسا #جنی #رزی #جیسو #تهکوک #ویکوک #فیک #نامجین #یونمین
۱۸.۳k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.