رمان 😄💙
رمان 😄💙
پارت ۷
عسل=مثلا از هم سوال بپرسیم خوب اول من میپرسم متین جواب بده😌
متین:بپرس😏🖐
عسل:تا حالا عاشق شدی
متین:خوب هرکسی تو زندگیش عاشق شده
عسل:نه بابا مگه حیووناهم عاشق میشن😂
بقیه بچه ها=🤣
متین=عسللل😐
حالا نوبت به ممد بود
ممد=نیکا تو ج بده🤓
نیکا:بگو🙇♀
ممد=بزرگترین ترس زندگیت☝️
نیکا:تنهایی😣
ارسلان:اره منم بدجوری از تنهایی میترسم😟
خوب نوبت به ارسلان بود
ارسلان:دیانا تو جواب بده🥴
دیانا:بپرس
ارسلان: اسمکسی که عاشقی؟😍
(ارسلان دوست داشت اسمخودشو بشنوه)🥺🚶♀
دیانا: رضا🧏♀
ارسلان:چی؟
نیکا :ابجی مبارکا باشه😂❤️
دیانا☺️
ارسلان خشک شده بود🥺
عسل=حالا پسر خوشبخت ما کیه؟؟😂
دیانا:باشه یکروز با خودم میارمش😁🥺
مهدیس:مشتاق دیدار😂💔
محراب یهو ضاهر شد:اععههه مشتاق دیدار دیگ مهدیس خانوم😂😐
مهدیس😐
بقیه بچه ها😂😂
ارسلان زد بیرون بدون هیچ حرفی🚶♀🙁
متین دوید سمتش🏃💔
متین: ارسلان ارسلانننننن😑
ارسلان جوابی نداد
متین:هووووی باتو ام😒😐چته تو
ارسلان ضایع کردی💔
ارسلان رونیمکت نشیت دستاشو گذاشت رو پیشونیش🥺🚶♀
پارت ۷
عسل=مثلا از هم سوال بپرسیم خوب اول من میپرسم متین جواب بده😌
متین:بپرس😏🖐
عسل:تا حالا عاشق شدی
متین:خوب هرکسی تو زندگیش عاشق شده
عسل:نه بابا مگه حیووناهم عاشق میشن😂
بقیه بچه ها=🤣
متین=عسللل😐
حالا نوبت به ممد بود
ممد=نیکا تو ج بده🤓
نیکا:بگو🙇♀
ممد=بزرگترین ترس زندگیت☝️
نیکا:تنهایی😣
ارسلان:اره منم بدجوری از تنهایی میترسم😟
خوب نوبت به ارسلان بود
ارسلان:دیانا تو جواب بده🥴
دیانا:بپرس
ارسلان: اسمکسی که عاشقی؟😍
(ارسلان دوست داشت اسمخودشو بشنوه)🥺🚶♀
دیانا: رضا🧏♀
ارسلان:چی؟
نیکا :ابجی مبارکا باشه😂❤️
دیانا☺️
ارسلان خشک شده بود🥺
عسل=حالا پسر خوشبخت ما کیه؟؟😂
دیانا:باشه یکروز با خودم میارمش😁🥺
مهدیس:مشتاق دیدار😂💔
محراب یهو ضاهر شد:اععههه مشتاق دیدار دیگ مهدیس خانوم😂😐
مهدیس😐
بقیه بچه ها😂😂
ارسلان زد بیرون بدون هیچ حرفی🚶♀🙁
متین دوید سمتش🏃💔
متین: ارسلان ارسلانننننن😑
ارسلان جوابی نداد
متین:هووووی باتو ام😒😐چته تو
ارسلان ضایع کردی💔
ارسلان رونیمکت نشیت دستاشو گذاشت رو پیشونیش🥺🚶♀
۹.۹k
۱۲ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.