part2
part2
تارا-سلام
پانیذوعلی-سلام
علی-بده بزارم چمدونو پشت
تارا-مرسی
سوار ماشین شدم
ببخشیدا پانیذ جون مزاحمتون شدم نمیخواستم بیام علی زیادی اصرار
کرد
پانیذ-نه عزیزم مراحمی(خیلی سرد)
تارا-وا این چرا اینجوری میکنه
دختره کو*نی
پانیذ-تاراوعلی خیلی باهم اوکی بودن
خاطرات زیادی باهم داشتن
من نگرانم نکنه علی عاشقش بشه
باید از شر این تاراعه خلاصشم
نباید بزارم علیو فعلا ازم بگیر
کل راه سکوت بود تارسیدیم فرودگاه
علی- چمدون هارو برداشتیم
نمیفهمم چرا پانیذ باتارا اینجوری
رفتار میکنه ای بابا
این سفرو زهرمارمون نکنه این دختر صلوات
رفتیم تو بچه هارو دیدم
سپهروقمی -سلاممم داش
علی چخبر
علی-سلام سپی وممد خودم چطورید
سپهروقمی-عالی
ملیکا(دوست دختر قمی)-سلام
علی وتاراوپانیذ-سلام
سپهروقمی-سلام تارا جون
چخبر
ترا-سلامتی برار های خودم
سپهروقمی-سلام پانیذ خانم
پانیذ-سلام(خیلی سرد)
قمی- یجوری سلام کرد احساس کردم از دماغ فیل که
نه ازکو*ن فیل افتاده(خیلی اروم جوری که تراوسپی وملیکا بشنون فقط)
تارا-حققققق
سوار هواپیما شدیم
صندلی من کنار علی افتاده بود پانیذ وملی باهم
سپی وقمی باهم
پانیذ جون شما بیا کنار علی بشین من برم پیش ملی
پانیذ-نه عزیزم میخوام بیشتتر با ملی جون اشنا شم
تارا-اوکی
کل اه داشتیم باعلی
درمورد خاطرات مسخرمون حرف میزدیم
خیلی خوب بود بد از مدتها باعلی وقت گذروندن حالم خوب میکرد
علی-باوجود پانیذ دلیل مهمی تارا رونمیدونم
یا اینکه این همه چفتم باش
یکم گذشت رسیدیم کیش
رفتیم هتل
برا هرکی اتاق جدا گرفته بودیم
بجز ملی و ممد که زوجان عاشقن
پانیذ-علی یدقه میای
علی-جانم
پانیذ-دورت بگردم
چرا اتاقامون وجدا گرفتی نمیخوای باهمم باشی
علی-قربونت برم تاچیزی قطعی نشه نمیشه
پانیذ-اوکی
#زخم_بازمن#علی_یاسینی#رمان
تارا-سلام
پانیذوعلی-سلام
علی-بده بزارم چمدونو پشت
تارا-مرسی
سوار ماشین شدم
ببخشیدا پانیذ جون مزاحمتون شدم نمیخواستم بیام علی زیادی اصرار
کرد
پانیذ-نه عزیزم مراحمی(خیلی سرد)
تارا-وا این چرا اینجوری میکنه
دختره کو*نی
پانیذ-تاراوعلی خیلی باهم اوکی بودن
خاطرات زیادی باهم داشتن
من نگرانم نکنه علی عاشقش بشه
باید از شر این تاراعه خلاصشم
نباید بزارم علیو فعلا ازم بگیر
کل راه سکوت بود تارسیدیم فرودگاه
علی- چمدون هارو برداشتیم
نمیفهمم چرا پانیذ باتارا اینجوری
رفتار میکنه ای بابا
این سفرو زهرمارمون نکنه این دختر صلوات
رفتیم تو بچه هارو دیدم
سپهروقمی -سلاممم داش
علی چخبر
علی-سلام سپی وممد خودم چطورید
سپهروقمی-عالی
ملیکا(دوست دختر قمی)-سلام
علی وتاراوپانیذ-سلام
سپهروقمی-سلام تارا جون
چخبر
ترا-سلامتی برار های خودم
سپهروقمی-سلام پانیذ خانم
پانیذ-سلام(خیلی سرد)
قمی- یجوری سلام کرد احساس کردم از دماغ فیل که
نه ازکو*ن فیل افتاده(خیلی اروم جوری که تراوسپی وملیکا بشنون فقط)
تارا-حققققق
سوار هواپیما شدیم
صندلی من کنار علی افتاده بود پانیذ وملی باهم
سپی وقمی باهم
پانیذ جون شما بیا کنار علی بشین من برم پیش ملی
پانیذ-نه عزیزم میخوام بیشتتر با ملی جون اشنا شم
تارا-اوکی
کل اه داشتیم باعلی
درمورد خاطرات مسخرمون حرف میزدیم
خیلی خوب بود بد از مدتها باعلی وقت گذروندن حالم خوب میکرد
علی-باوجود پانیذ دلیل مهمی تارا رونمیدونم
یا اینکه این همه چفتم باش
یکم گذشت رسیدیم کیش
رفتیم هتل
برا هرکی اتاق جدا گرفته بودیم
بجز ملی و ممد که زوجان عاشقن
پانیذ-علی یدقه میای
علی-جانم
پانیذ-دورت بگردم
چرا اتاقامون وجدا گرفتی نمیخوای باهمم باشی
علی-قربونت برم تاچیزی قطعی نشه نمیشه
پانیذ-اوکی
#زخم_بازمن#علی_یاسینی#رمان
۱.۵k
۱۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.