شهره شهر

شهره شهر

روی قبرم بنویسید که عاشق بودم
تا بخوانند و بفهمند که صادق بودم

بنویسید که یاران چه وفایی دارند؟
غیر تنهایی خود با که موافق بودم؟

پرده از چهره ی حقانیتم بردارید
که در این حیلت شب، مرد حقایق بودم

بنویسید که در حسرت معشوقه نشست
عمر خود را سفری تا به شقایق بودم

عاقبت در طلب عشق تو من جان دادم
شهره شهر شدم، آینه ی دق بودم

جان بی جان من از مردن من گریه نکن
چون که از عشق تو جان دادم و لایق بودم

نکند پا بگذاری به دل زیر مزار
که منم همچو خودت زنده و حاذق بودم

حسین حیدری"رهگذر"
۱۳۹۶/۱۰/۷

از مجموعه اشعار "مرتــــد"
دیدگاه ها (۱)

تبعیدتو دل دل می کنی اما دلم را دست تو دادمولی ای کاش جای دل...

انگار نه انگارای اشک مرا فرصت دیدن بده یکبارای قلب کمی زنده ...

آینه دقوابسته بر نگاه شقایق شدن بد استدرگیرِ خیرگی به دقایق ...

مُهرِ لبتگاهی کسی برایِ تو دلتنگ می شوداینجا گل از نبودِ تو ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط