میکنم ترک تو ای یار و فراموشت نه

می‌کنم ترکِ تو ای یار و فراموشت، نه
عشق رفت از سر من، حسرت آغوشت، نه

از جهان سیرم و از هرچه در آن هست، ولی
جانم از موی پریشان‌شده بر دوشَت، نه

رفت رویای من از دستم و ای داد نرفت
عطر رویاییِ جا مانده به تن‌پوشت، نه

قلبم افسوس که پنداشت تو مانند منی
گرچه صدبار شنید از لب خاموشت "نه"

می‌شود باز کسی همرَهَت، اما هرگز
مثل من عاشق و دیوانه و مدهوشت، نه

می‌رود یاد من از یاد تو، اما نَرَود
زخمه‌ی ناله‌ام از خاطر و از گوشَت، نه

شک ندارم که تو فریاد مرا می‌شنوی
این صدا نیش شود بر جگرت، نوشَت، نه!
دیدگاه ها (۱)

خانه سیاه از آن زمان که تو رفتی به دست گریه دچارم همین که بی...

آن به هر رشته ی موی تو گرفتار منمتا سحر در هوس روی تو بیدار ...

شکایت دارم از مویت از آن چشمان و ابرویتازان تیزی مژگانت از...

می نویسم ز غمت تکیه به سنگی دارم- تا بخوانی ز فراقت ، دلِ تن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط