خلـوتــــ کـــه می کنیـــم ...
خلـوتــــ کـــه می کنیـــم ...
مــن خیالتــــ را می گویـــم ...
برایش از روزانه هایم می گویــم ...
او بـرایــم از آمدنتـــــ ...
مـــن بـرایــش ...
از آرزوهـایـــم می گویــم ...
او بـرایـــم از آمدنتـــــ ...
می خنـدم به این همه یک دندگی ...
می خنــدد به آشفتگی هایـــم ...
.هر شبــــ کارمــان همیـن شـده ...
خیالتـــــ عجیبــــ در این حوالـی ...
هـوایتـــــ را دارد ...
مــن خیالتــــ را می گویـــم ...
برایش از روزانه هایم می گویــم ...
او بـرایــم از آمدنتـــــ ...
مـــن بـرایــش ...
از آرزوهـایـــم می گویــم ...
او بـرایـــم از آمدنتـــــ ...
می خنـدم به این همه یک دندگی ...
می خنــدد به آشفتگی هایـــم ...
.هر شبــــ کارمــان همیـن شـده ...
خیالتـــــ عجیبــــ در این حوالـی ...
هـوایتـــــ را دارد ...
۹۶
۳۰ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.