همه ی زخمها یک روز خوب میشوند

همه ی زخم‌ها یک روز خوب می‌‌شوند ...

بعضی‌‌ها زود تر ...

بی‌ درد تر ...

بی‌ هیچ ردّی از بین می‌‌روند ...

یک روز صبح که لباس می‌‌پوشی ...

متوجه می‌‌شوی اثری از آن نیست ...

متوجه می‌‌شوی خیلی‌ وقت است ..

به آن فکر نکرده ای ...

یک روز دیگر آنجا نیست ...

بعضی‌ زخم‌ها عمیق ترند ...

ملتهبند. درد دارند ....

با هر لمسِ بی‌ هوا ...

سوزشی از زبری روی زخم شروع می‌‌شود ...

ریشه می‌‌زند به اعصاب دستانت ...

به اعصابِ زانوانت ...

به شقیقه ها ...

به چشمانت ...

به اشکی گوشه ی چشمانت ...

شب ها، به پهلوی راست می‌‌خوابی‌ ...

و مواظبی زخمت سر باز نکند ...

روز‌ها روی آن را خوب می‌‌پوشانی ....

دلت نمی‌خواهد کسی‌ زخمت را ببیند ...

دلت نمی‌خواهد کسی‌ چیزی بپرسد ...

می‌‌دانی آنجاست ...

ولی‌ با همه درد و سوزشش ...

دلت می‌خواهد فراموشش کنی‌ ...

یکروز صبح که لباس می‌‌پوشی ...

متوجه می‌‌شوی از زخم‌هایت ...

تنها خط‌های کج و معوج صورتی رنگی‌ مانده ...

و از درد‌هایت یک یادآوری محو ....

از حسی که مدت‌ها گریبان گیرت بود ...

و حالا دیگر نیست ...

از خانه بیرون می‌زنی‌ ...

نفسی تازه میکنی‌ ...

دیگر از خودت و زخم‌هایت نمی‌‌ترسی‌...

از آدم‌هایی‌ که زخمی ات می‌‌کنند نمی‌‌ترسی‌ ...

می‌دانی که همه ی زخم‌ها دیر یا زود خوب می‌‌شوند ....

حتی آنهایی که از عزیزترین‌هایت خورده ای ...
دیدگاه ها (۳۸)

*** خیلـی خـوبــه ایـن آهنگـــــ :'(لینک دانلود :http://dl....

خلـوتــــ کـــه می کنیـــم ...مــن خیالتــــ را می گویـــم ....

تمـــــام شـــــــد ...به زانــو افتــــــادم ...مگـــر تـا ...

باید سکوت کنم ...آنقدر از تو نوشته ام ...که می ترسم یک روز ....

#داستان_شبشبی مار بزرگی برای پیدا کردن غذا وارد دکان نجاری م...

فاصله ای برای زنده ماندن جیمین روی زانوهایش جلوی من ماند، مث...

black flower(p,268)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط