داستان عاشقانه و غمگین اشک آور
داستان عاشقانه و غمگین اشک آور
دختر، از دوستت دارم گفتنهای هر شب پسره خسته شده بود ...
یک شب وقتی اس ام اس آمد بدون آن که آنرا بازکند موبایل را گذاشت زیر بالشش و خوابید !
صبح مادرِ پسره به دختره زنگ زد گفت : پــــســــــرم مـــــــــرده ...
دختره شوکه شد و چشم پر از اشک بلافاصله سراغ اس ام اس شب گذشته رفت
پـــســــــره نــوشــتـــه بـــــــود:
تصادف کردم با مشکل خودم را رساندم دم درخانه تان لطفا بیاپائین میخوام برای آخرین بار ببینمت ... # # #غم # #رمان # #عشق # #داستان #
دختر، از دوستت دارم گفتنهای هر شب پسره خسته شده بود ...
یک شب وقتی اس ام اس آمد بدون آن که آنرا بازکند موبایل را گذاشت زیر بالشش و خوابید !
صبح مادرِ پسره به دختره زنگ زد گفت : پــــســــــرم مـــــــــرده ...
دختره شوکه شد و چشم پر از اشک بلافاصله سراغ اس ام اس شب گذشته رفت
پـــســــــره نــوشــتـــه بـــــــود:
تصادف کردم با مشکل خودم را رساندم دم درخانه تان لطفا بیاپائین میخوام برای آخرین بار ببینمت ... # # #غم # #رمان # #عشق # #داستان #
۱۳.۶k
۱۵ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.