الصدمات و الآلام لم تعد تبکینی نما تدفعنی للصمت بقسو

الصدمات و الآلام لم تعد تبکینی، إنما تدفعنی للصمت بقسوة... وأن أصمت یعنی أن أموت، ولکن بعینین مفتوحتین...
دیدگاه ها (۴)

دلم به پهنای یک آسمان گرفته وبه سیاهی عمیق ترین درّه هاتاریک...

سر، ز عشق‌وُدل، ز غمخالی مکنبی‌خیالشزندگی حیفست حیف...#فیض_ک...

لب فرو بستم ولی در سینه ام فریادهاست ...!

آهنگِ شب به گوشِ من آید؛ لیکدر ظلمتِ عبوسِ لطیفِ شبمن در پیِ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط