بسم رب الشهداء

بسم رب الشهداء...



با هم قرار گزاشته بودیم جمعه ها بریم کوه
بعضی موقع ها دیر می شد یا یادمون میرفت ولی تو همون چند ساعت آخر که نزدیک اذان مغرب بود بهم زنگ میزد و می گفت بریم؟
بهش میگفتم روح الله دیگه دیر شده...
تو جواب بهم می گفت برنامه ریختیم هر طوری شده باید بریم حتی اگه شب بشه و هوا تاریک بشه،اگه تو نیای من تنها میرم.
منم که میدونستم همیشه پای حرفش می مونه مجبور می شدم که باهاش برم
تا می رسیدیم منطقه مورد نظرش،
می افتاد دنبال چوب تا آتش به پا کنیم از قبل هم سیب زمینی می آوردیم و کباب میکردیم و می خوردیم و....
تو راه برگشت ترک موتورش که بودم همیشه این شعر رو می خوند:
یا علی یاعلی ...
یاعلی یا مولا ای نگار زهرا ...


به نقل از دوست شهید مدافع حرم سیده زینب(س)آقا روح الله قربانی...



شهادت جامونده هاصلوات...
دیدگاه ها (۴)

بسم رب الشهداء...شهید مدافع حــــــــــرم مصطفی شیخ الاسلامی...

بسم رب الشهداء...کارهای سوریه م شده بود و تومهرماه بود داشتم...

بسم رب الشهداء...♡کلاغ پر ... ماشین باباهم پر...♡همیشه نماز ...

بسم رب الشهداء...این سنگ قبر آقا سجاددد مرادی...انگار همین د...

⁶³ا/ت: “اصرار نکردم. می‌تونی نیای.”کوک: “نه دیگه، گفتی پدربچ...

پارت هشتم رمان عشق اجباری

عشق رمانتیک من ❤😎پارت ۱۹که یهو لاله ی گوشمو گاز گرفت که گفتم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط