دیالوگ های من و او

دیالوگ های من و او....
می گفت با 2تا3میلیون که خرج دماغش کند میشود عروسک...من هم با یم ژست ادبی در جوابش گفتم عروسکی که به زیر خاک برود به درد نمی خورد...هیچی گفت از الان به فکر مردن منی....گذاشت رفت...


این عکس رو از شهر نیشابور گرفتم...
دیدگاه ها (۱)

دیالوگ های من و او..... در میان حرف هایش شروع کردم به صحبت.....

یا میشه متن قبلی رو اینطوری نوشت.... امروز به فکر بیمه آتش س...

اقا اسباب بازی های در اومدی ما هر کار کردیم چند تا پشت سر هم...

یه روز با اقا امیر علی....از بچه های خوش سر زبون فامیل.....خ...

هیچ وقت عاشق نشو وابسته نشو دل نبند چرا؟چون مثل من میشی حالا...

چپتر ۴ _ شعله ای در دلروزها برای لیندا مثل قفسی بسته بود.زند...

دختر سایهPart=16منو یاد چیز های خوبی نمی نداخت ولی بغلم کرد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط