داستانکوتاه

داستان_کوتاه

"وقتی که الاغ شدم"

تابستان سال 1389 بود در حال رانندگی بودم حواسم نبود یه دفعه یک ماشین با سرعت از کنارم رد شد و با بوق ممتد داد زد و گفت: هی الاغ حواست کجاست؟ همانطور با سرعت رفت پشت چراغ قرمز ایستاد. چون خیابان خلوت بود منم رفتم کنارش ایستادم. شیشه های هر دوتامون پائین بود. یواشکی از کنار چشماش به من نگاه میکرد. منم مستقیم بهش نگاه میکردم. گفتم: آقا میدونستی الاغ ماده هست و خرها نر هستند؟ تو باید به من میگفتی خر. دوم اینکه اگه من الاغم، حتما تو هم حضرت سلیمان هستی چون الان داری زبان الاغها رو میفهمی که باهات صحبت میکنم. سوم اینکه اصلا حواسم به تو نبود تو عالم خودم بودم.
یک لبخندی زد و سه بار گفت: معذرت میخوام. منم تو ماشین شکلات داشتم براش پرت کردم تو ماشینش.
با اشاره اون هردوتا کناری ایستادیم و الان که با هم دوستیم، یادمون نمیره که یک الاغ ما رو با هم آشنا کرد.

این ماجرا میخواد بگه که کلمه ای در زبان انگلیسی هست به نام reactive یعنی واکنش. و کلمه دیگری هست به نام creative یعنی خلاقیت.
اگر دقت کنیم با جابجائی حرف c یک واکنش تبدیل میشه به یک خلاقیت.
یعنی میشد این موضوع تبدیل شه به یک دعوای خیابانی که آخرش هم منجر میشد به آشتی. هم وقتمون رو میگرفت، هم هزینه ساز بود.
این داستان رو تو هر ترمی واسه دانشجوها تعریف میکنم و کلی باهم
لحظه ی الاغ شدنم رو می خندیم.

مجید_ناظمی
دیدگاه ها (۱)

مهربانم مهر به آخر رسید!اولین باد پاییزی نبودی..یعنی نمی‌خوا...

تو مَرا یَواشَکی دوست بِدارمَن تو را در شِعرهایَم فَریاد می...

هفت یا هشت سالم بود.برای خرید میوه و سبزی با سفارش مادرم به ...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۲۷

پارت سیو هفتمماری**عم من! من جک:من چی؟اونیکس ت اینجا چیگار م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط