یجایی نوشته بود همه ی ما یه روزی برای آخرین بار با دوستا

یجایی نوشته بود "همه ی ما یه روزی برای آخرین بار با دوستامون تو کوچه بازی کردیم درحالیکه نمیدونستیم آخرین باره " وقتی خوندمش از تهِ دل آه کشیدم و گفتم "آره ها، چقدر عجیبه این حس، وقتی لذتِ یه چیزی رو واسه آخرین بار میچشی و بعدِ اون دیگه حِسِت اونجوری نیست انگار یه چاله ای بینِ اون روزا و این روزا میمونه که پٌر نمیشه، مثلِ آخرین روزیکه مدرسه رفتیم، دانشگاه رفتیم، عیدا لباس عیدمونو هزار بار پوشیدیم و ماه رمضونا از صدایِ تَق و توقِ کاسه و قاشق و بوی برنج بیدار شدیم و کلی به مامانمون غٌر زدیم که چرا بیدارمون نکرده تا روزه بگیریم...
اصن از یجایی به بعد همه چی رنگ و بویِ همین آخرین بارهایی رو میگیره که نمیدونستیم آخرین باره ولی از تهِ دل و ناخودآگاه لذت بٌردیم ازش ...
با اینکه هنوزم قَدِ بچگیام همه ی این حِسارو دوس دارم اما اون چاله رو میبینم، اون چاله که عیدو کمرنگ کرده، ماه رمضونو کمرنگ کرده و شوقِ خیلی چیزارو ازمون گرفته!
همه ی ما یه روزی برایِ آخرین بار لذتِ بعضی حس هارو عمیقَن تجربه کردیم و بعد از اون تا همیشه دلتنگِش شدیم ....
. #نازنین_عابدین_پور
دیدگاه ها (۱)

من همیشه دوست دار یک زندگیِ عجیب و پر حادثه بوده‌ام، شاید خن...

خدابیامرز میگفت.. تلخیش اینجاست که از یجایی به بعد، سکوت کنی...

بدترین حالت درد است زمانی که تو را بین یک بغض گلو گیر رهایت ...

اگه از من بپرسی میگم یکی از سخت ترین لحظه هایِ این زندگی این...

فیک درس هایی از تاریکی | ادامه ی پارت 22

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹قرار بود همه دانش آموزا و خانواده هاشون بیان جلس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط