بنشین

بنشین ،
کلماتم را، مشق می کنم ،
تو که باشی،
دست هایت عطر، می ریزند،
صفحاتم، بوی گل می گیرند،
چشم هایت را، بیاور ،
می خواهم، آتش روشن کنم ،
من به سوختن جانم، عادت کرده ام ،
حالا مانده ام،
این سیب سرخ لب هایت،
دیگر چیست؟
این طعم ناز بوسه هایت؟
می خواهم، دست ببرم به موهایت ،
شعر بریزد روی کاغذ،
لبانت، سرخشان کند ،
و دست هایت،
پر شوند از سوسن های بهار ..
می خواهم لبخند بزنی،
دست هایم، به آغوشت برسند ،
بنشانمت این جا، درست وسط قلبم ...
آن وقت،
لبانت را که باز می کنی،
دوست داشتن هایت را، ببوسم ،
می خواهم تو باشی ،
محبوبم ،
تکرار شوی، قند در دلم آب شود ،
بی هوا، پلک هایم خیس شوند ،
عاشق تر بشوم،
انگشت هایت، مژگانم را ببوسد،
می شود، همین جا بنشینی؟
خدا دارد، نگاهمان می کند ،
ما،
حرف های زیادی برای هم داریم ،
می شود شیرین من باشی،
و من فرهاد؟
بیستون را به دستان خدا، می دهم
لبخند بزن ....
خدا شعر می گوید،
ما بوسه هایمان را،
در دهان هم، آب می کنیم ...💕
دیدگاه ها (۱)

.اگه یکیو دارید که...وقتی پر از بغضیدمیتونید گوله شید تو بغل...

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

𝔻𝕣𝕖𝕒𝕞 𝕨𝕚𝕥𝕙 𝕞𝕖⁹

باقی تابستان عجیب و محیرالعقول طی می‌شود.ماه گذشته از اینکه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط