یک بغل حرف ولی محض نگفتن دارم
یک بغل حرف، ولی محض نگفتن دارم !
روح نفرین شده ای در قفس تن دارم
در رگ و مویرگم درد به خود می پیچد
تو ولی فکر بکن قلبی از آهن دارم !
ساکتم، حرف ولی پشت سکوتم کم نیست
بسته لب هام، نخ صبر به سوزن دارم
بیخودی سعی نکن درد مرا درک کنی
این جنون را توی این شهر فقط من دارم !
قطره ای بودم و مرداب شما حبسم کرد...
به زمین می روم آخر تب رفتن دارم !
حیف! فریاد مرا بغض به یغما برده
یک بغل حرف، ولی محض نگفتن دارم....
روح نفرین شده ای در قفس تن دارم
در رگ و مویرگم درد به خود می پیچد
تو ولی فکر بکن قلبی از آهن دارم !
ساکتم، حرف ولی پشت سکوتم کم نیست
بسته لب هام، نخ صبر به سوزن دارم
بیخودی سعی نکن درد مرا درک کنی
این جنون را توی این شهر فقط من دارم !
قطره ای بودم و مرداب شما حبسم کرد...
به زمین می روم آخر تب رفتن دارم !
حیف! فریاد مرا بغض به یغما برده
یک بغل حرف، ولی محض نگفتن دارم....
- ۳.۶k
- ۲۵ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط