دعای بینوا
یکی میگفت هرشب با دعایی
خدایا برسان دردم دوایی
نه این دارم ، نه آن در خانه ام هست
غم و رنج زمان بر شانه ام هست
تو فوتی کن ، گره بگشا زِ کارم
کمی کم کن از این بار و فشارم
خدا فردا چنان مرگی بدادش
تو گویی قاتل است و این سزایش
بگفتا یا ربا این چه دوائیست
مگر مرگ هم دوای بی نوائیست!؟
جوابش داد که ای فرزند نادان
تو که عمری دویدی در پی نان
همیشه سفره ات خالی زِ جود است
بگو بینم در این بودن چه سود است
همان بهتر که این دنیا نباشی
از این دردای جانسوزت جدا شی
دوا خواستی تو از من ،این دوایت
جدا کردم تو را از دردهایت
یه عمری در پی نانی دویدی
نه نان دیدی نه قرصی نان خریدی
خدا ، دندان شکن دادش جوابش
چنین بوده دعای بی ثوابش
تو پندی گیر، دعا هم رمز و راز است
چو رازش را بدانی، آن نیاز است
نه آنکه هر چه آمد در گمانت
ندانسته برانی بر زبانت
بهروز نائیج
خدایا برسان دردم دوایی
نه این دارم ، نه آن در خانه ام هست
غم و رنج زمان بر شانه ام هست
تو فوتی کن ، گره بگشا زِ کارم
کمی کم کن از این بار و فشارم
خدا فردا چنان مرگی بدادش
تو گویی قاتل است و این سزایش
بگفتا یا ربا این چه دوائیست
مگر مرگ هم دوای بی نوائیست!؟
جوابش داد که ای فرزند نادان
تو که عمری دویدی در پی نان
همیشه سفره ات خالی زِ جود است
بگو بینم در این بودن چه سود است
همان بهتر که این دنیا نباشی
از این دردای جانسوزت جدا شی
دوا خواستی تو از من ،این دوایت
جدا کردم تو را از دردهایت
یه عمری در پی نانی دویدی
نه نان دیدی نه قرصی نان خریدی
خدا ، دندان شکن دادش جوابش
چنین بوده دعای بی ثوابش
تو پندی گیر، دعا هم رمز و راز است
چو رازش را بدانی، آن نیاز است
نه آنکه هر چه آمد در گمانت
ندانسته برانی بر زبانت
بهروز نائیج
۱.۱k
۱۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.