هفت سالی می شد که راه نرفته بودم. پزشک پرسید:
هفت سالی می شد که راه نرفته بودم. پزشک پرسید:
این چوب ها چیست؟
گفتم: فلجم.
گفت: آنچه تو را فلج کرده، همین چوب هاست. سینه خیز، چهار دست و پا، قدم بردار و بیفت.
چوب های زیبایم را گرفت،
پشتم شکست و در آتش سوزاند.
حالا من راه می روم ...
اما هنوز هم وقتی به چوبی نگاه می کنم، تا ساعت ها،بی رمقم !!!
برتولت برشت
این چوب ها چیست؟
گفتم: فلجم.
گفت: آنچه تو را فلج کرده، همین چوب هاست. سینه خیز، چهار دست و پا، قدم بردار و بیفت.
چوب های زیبایم را گرفت،
پشتم شکست و در آتش سوزاند.
حالا من راه می روم ...
اما هنوز هم وقتی به چوبی نگاه می کنم، تا ساعت ها،بی رمقم !!!
برتولت برشت
۷۵۹
۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.