بیچاره ترین عاشق دریا زده ام من
بیچاره ترین عاشقِ دریا زده ام من
در وصل و نگاهی ز تو درجا زده ام من
تو صاحبِ این سینه ی در سوز و گدازی
چندیست که در پیشِ رُخ ات پا زده ام من
آشفته ی این فاصله ی دور و درازم
مِی خوارم و با یادِ تو تنها زده ام من
شهری به گرفتارِ تو و من به تو مایل
در عشقِ تو آن زاهدِ پروا زده ام من
بامن چو "غریب"انه سفر بایدت ای دوست
کز خانه و کاشانه و دنیا زده ام من
دریای دلم حسرتِ طوفانِ تو دارد
باکی نَبُوَد ، شاعرِ دریا زده ام من ...
در وصل و نگاهی ز تو درجا زده ام من
تو صاحبِ این سینه ی در سوز و گدازی
چندیست که در پیشِ رُخ ات پا زده ام من
آشفته ی این فاصله ی دور و درازم
مِی خوارم و با یادِ تو تنها زده ام من
شهری به گرفتارِ تو و من به تو مایل
در عشقِ تو آن زاهدِ پروا زده ام من
بامن چو "غریب"انه سفر بایدت ای دوست
کز خانه و کاشانه و دنیا زده ام من
دریای دلم حسرتِ طوفانِ تو دارد
باکی نَبُوَد ، شاعرِ دریا زده ام من ...
- ۷۷۰
- ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط