در این سرای بیکسی کسی دم از وفا نزد

در این سرای بیکسی کسی دم از وفا نزد
بر این غریب بینوا کسی دم از صفا نزد


پرنده ای پر از غمم شکسته بال آرزو
به بالهای زخمی ام کسی دم از دوا نزد


نه آشناست دربرم نه آن غریبه ی غریب
به خلوت شبانه ام کسی دم از بها نزد


من ازغریب وآشناچه زخم ها که خورده ام
به زخم های کهنه ام کسی دم از شفا نزد


هدر شد عمر من فقط به شوق روی تو ولی
کسی به غیر از انتظار دگر مرا صدا نزد


اگر نوشت سنگ صبور غزل ز بی وفایی ات
تو بی وفا شدی! دلم به عشق پشت پا نزد ...
دیدگاه ها (۲)

بیچاره ترین عاشقِ دریا زده ام من در وصل و نگاهی ز تو درجا زد...

بهترین "بله" شاید همون بله سر سفره عقد باشه بدترین "بله" هم ...

عشق من با تو چه زیباست غزل می گویدشعـــر از چشم تو پیداست غز...

اگر زنی در کار نباشد عشقی هم در کار نیست!شکسپیر و حافظ و روم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط