یادمه یک شب که با یکی از دوستام حرف میزدم، گفت: "دلم از ه
یادمه یک شب که با یکی از دوستام حرف میزدم، گفت: "دلم از همه گرفته. اونایی که حتی صمیمی ترین دوستام هم بودن، ازشون بدی دیدم. هیچوقت بهم توجهی نداشتن با اینکه من همیشه تو بدترین شرایط پیششون بودم و با غصه هاشون، گریه کردم."
گفت: "میدونی من مثل کی ام؟ مثل همون آدمی که میخواست بره تو دریا خودکشی کنه ولی گفته اگه فقط یک نفر تو راه بهم لبخند بزنه، دست از خودکشی میکشم."
گفتم: "من اون لبخند رو بهت نزدم؟ هر موقع به یک هم کلام نیاز داشتی، باهات صحبت نکردم؟"
گفت: " یک دست صدا نداره."
گفتم: " قرار نیست همه رو با هم داشته باشی و همه هم مثل هم باشن."
گفت: " من همه رو با هم میخواهم. زیاده خواهم."
گفتم: همه ی آدما زیاده خواهن. ولی خیلی وقتا باید به کم قانع باشی. چون وقتی آدمای دورت زیاد باشن، برات گرون تموم میشه."
گفت: "میدونی من مثل کی ام؟ مثل همون آدمی که میخواست بره تو دریا خودکشی کنه ولی گفته اگه فقط یک نفر تو راه بهم لبخند بزنه، دست از خودکشی میکشم."
گفتم: "من اون لبخند رو بهت نزدم؟ هر موقع به یک هم کلام نیاز داشتی، باهات صحبت نکردم؟"
گفت: " یک دست صدا نداره."
گفتم: " قرار نیست همه رو با هم داشته باشی و همه هم مثل هم باشن."
گفت: " من همه رو با هم میخواهم. زیاده خواهم."
گفتم: همه ی آدما زیاده خواهن. ولی خیلی وقتا باید به کم قانع باشی. چون وقتی آدمای دورت زیاد باشن، برات گرون تموم میشه."
۴.۳k
۱۹ خرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.