سیب من چرخید و با اتفاق دیر

سیب من #چرخیدے و با اتفاق دیڪَرے
عاقبت افتادے اما توے #باغ دیڪَرے.....




قسمت #تو رفتن از باغ است اما سهم من
قصه ای ڪه میرسد دست #ڪلاغ دیگرے....
دیدگاه ها (۲)

#رمضان، یک سحر بود، به بیداری نگاهت و یک #افطاربه گشایش #لبا...

بهـــــانه ڪه #تـــو باشی #دوشنبـــــه اممـیشـــــود #شیـری...

در #ڪوچه ها به وقت #اذان جار می زنم....شاید رسد به گوش #تـــ...

لب هایت مخدر دارند می بوسمت سرگیجه می گیرم نمی بوسی مرا درد ...

خواهرخواندهی شهر یاسبرنی مجارستان

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم . . .

بهار و خاکستر

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط