پول تو جیبی که خرج فقرا می کرد..
پول تو جیبی که خرج فقرا می کرد..
#ادامه_متن👇
- علیرضا و محمدرضا مدتی در یک مدرسه درس میخواندند. یک روز از مدرسه آمده بودند که بینشان حرف شد. محمدرضا در بین حرفهایشان گفت: «به بابا بگم، به بابا بگم.» که علیرضا گفت: «اگه بگی میزنمت.» به هر حال گذشت و من توی این فکر بودم که چه اتفاقی افتاده و نگران بودم که خدای ناکرده به راه کجی رفته باشد. چند روز گذشت و یک بار محمدرضا را تنها گیر آوردم و از او دربارهی آن موضوع سوال کردم. گفتم: «محمدجان، بگو بابا، علیرضا چی کار کرده که تو اون روز میخواستی به من بگی؟» محمدرضا گفت: «شما به ما که پول توجیبی میدی، علیرضا میآد توی مدرسه و برای بچههایی که فقیر هستند و پول ندارن دفتر و خودکار و مداد بخرن، این ها رو میخره و به اونها میده.» با شنیدن این حرف هم خیالم راحت شد هم خدا را شکر کردم و خیلی هم خوشحال شدم. بعد از این قضیه پول توجیبی علیرضا را زیاد کردم.
#شهید_علیرضا_موحد_دانش
#مهمان_شهدا_باشیم
_______________________________
💟 ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
🆔 @Pedaran_Asemani
#ادامه_متن👇
- علیرضا و محمدرضا مدتی در یک مدرسه درس میخواندند. یک روز از مدرسه آمده بودند که بینشان حرف شد. محمدرضا در بین حرفهایشان گفت: «به بابا بگم، به بابا بگم.» که علیرضا گفت: «اگه بگی میزنمت.» به هر حال گذشت و من توی این فکر بودم که چه اتفاقی افتاده و نگران بودم که خدای ناکرده به راه کجی رفته باشد. چند روز گذشت و یک بار محمدرضا را تنها گیر آوردم و از او دربارهی آن موضوع سوال کردم. گفتم: «محمدجان، بگو بابا، علیرضا چی کار کرده که تو اون روز میخواستی به من بگی؟» محمدرضا گفت: «شما به ما که پول توجیبی میدی، علیرضا میآد توی مدرسه و برای بچههایی که فقیر هستند و پول ندارن دفتر و خودکار و مداد بخرن، این ها رو میخره و به اونها میده.» با شنیدن این حرف هم خیالم راحت شد هم خدا را شکر کردم و خیلی هم خوشحال شدم. بعد از این قضیه پول توجیبی علیرضا را زیاد کردم.
#شهید_علیرضا_موحد_دانش
#مهمان_شهدا_باشیم
_______________________________
💟 ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
🆔 @Pedaran_Asemani
۹۰۳
۱۶ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.