(استاد وحشی من) پارت۱۲
(استاد وحشی من) پارت۱۲
ویو(کوک)
رفتم داخل بهش گفتم
کوک:وقتی عاقد ازت پرسید میگی نه اینجوری منم میتونم یه بهونه پیدا کنم تا از شرت خلاص شم
ویو(یونجی)
من احساس میکردم یه حسایی به کوک دارم داشتم تو آینه نگاه میکردم ی لبخند کوچیک رو لبم بود که کوک آمد وقتی این حرف رو زد دلم خیلی شکست با خودم گفتم شاید بعد از ازدواج همچی درست بسه کوک هم عاشقم بشه پس چیزی نگفتم تا عصبانیش نکنم مطمعنم اگه حرف میزدم میکشتم کوک بدون هیچ حرف دیگه ای گذاشت رفت من رفتم پایین دیدم زودتر از من رسیده رفتم سمتش عاقد شروع کرد به گفتن و از پرسید
عاقد:خانم یونجی آیا شما جئون جونگکوک رو به همسری میپذیرید
یکم فک میکردم که نگاهم به کوک افتاد معلوم بود چقدر عصبانی و استرس داره از حرفم ولی من دوسش دارم پس گفتم
یونجی:ب..بله
کوک فکش رو روی هم فشار داد در حدی که گفتم الان فکش میشکنه عاقد از کوک هم پرسید کوک هنوز چشماش روم بود با حرص جواب داد
کوک:بله(حرص شدید)
همه دست زدن عروسی تموم شد اونروز گذشت
(پایان فلش بک)
یونجی:خب ای..ن..این دختره کیه؟(ناراحت شدید)
کوک:هیی خداای بزرگ (لبخند احمقانه گفت)
از کی تا حالا ما باید به هرزه ها جوابگو باشیم
پاشو گمشو چشم بهت میوفته حالم بد میشه(خیلی جدی)
یونجی با حالت خیلی ناراحت و شدید به افسرده ای رفت تو اتاق و گریه کرد
ویو(ا.ت)
صبح از خواب بیدار شدم که دیدم ی شماره ناشناس بهم زنگ میزنه اومدم جواب دادم که باورم نمیشد چی شنیدم....
شرایط:
کامنت:۳۰
لایک:۴۰
لطفا فالو هم کنید ممنون میشم دوستون دارم ❤️💋💞💕
(یه نکته بگم از این به بعد شرایط لایک و کامنت میره بالا
از پارت ۱۱ لایک باید به ۳۰ میرسید اما الان باید به ۴۰ برسه و کامنت به ۳۰
ویو(کوک)
رفتم داخل بهش گفتم
کوک:وقتی عاقد ازت پرسید میگی نه اینجوری منم میتونم یه بهونه پیدا کنم تا از شرت خلاص شم
ویو(یونجی)
من احساس میکردم یه حسایی به کوک دارم داشتم تو آینه نگاه میکردم ی لبخند کوچیک رو لبم بود که کوک آمد وقتی این حرف رو زد دلم خیلی شکست با خودم گفتم شاید بعد از ازدواج همچی درست بسه کوک هم عاشقم بشه پس چیزی نگفتم تا عصبانیش نکنم مطمعنم اگه حرف میزدم میکشتم کوک بدون هیچ حرف دیگه ای گذاشت رفت من رفتم پایین دیدم زودتر از من رسیده رفتم سمتش عاقد شروع کرد به گفتن و از پرسید
عاقد:خانم یونجی آیا شما جئون جونگکوک رو به همسری میپذیرید
یکم فک میکردم که نگاهم به کوک افتاد معلوم بود چقدر عصبانی و استرس داره از حرفم ولی من دوسش دارم پس گفتم
یونجی:ب..بله
کوک فکش رو روی هم فشار داد در حدی که گفتم الان فکش میشکنه عاقد از کوک هم پرسید کوک هنوز چشماش روم بود با حرص جواب داد
کوک:بله(حرص شدید)
همه دست زدن عروسی تموم شد اونروز گذشت
(پایان فلش بک)
یونجی:خب ای..ن..این دختره کیه؟(ناراحت شدید)
کوک:هیی خداای بزرگ (لبخند احمقانه گفت)
از کی تا حالا ما باید به هرزه ها جوابگو باشیم
پاشو گمشو چشم بهت میوفته حالم بد میشه(خیلی جدی)
یونجی با حالت خیلی ناراحت و شدید به افسرده ای رفت تو اتاق و گریه کرد
ویو(ا.ت)
صبح از خواب بیدار شدم که دیدم ی شماره ناشناس بهم زنگ میزنه اومدم جواب دادم که باورم نمیشد چی شنیدم....
شرایط:
کامنت:۳۰
لایک:۴۰
لطفا فالو هم کنید ممنون میشم دوستون دارم ❤️💋💞💕
(یه نکته بگم از این به بعد شرایط لایک و کامنت میره بالا
از پارت ۱۱ لایک باید به ۳۰ میرسید اما الان باید به ۴۰ برسه و کامنت به ۳۰
۶.۸k
۰۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.