مَعشوقه بودن بَلَد نیستمبَلَد نیستم بِگویم عَزیزمبا همه ی مے خندمهَمه را مے خندانمبه تو ڪه مے عرفدست و پایم را گُم مے ڪنمزَبانم می میردتَمامم مے میردفقط قَلبم مے تَپَدآن هم ڪه حرف زدن بَلد نیست !!