رمانعشقمجازی

#رمان_عشق_مجازی
#پارت_21
علی هم ک داشت حرفاشو باور میکرد این دفعه دیگه واقعا ازش متنفر شد
پس چرا هنوز ب عکسش نگاه میکنه؟
نمیدونم فقط میدونم علی اون رو جلو مامان بابا خورد کرد بهش گفت حالم ازت بهم میخوره علی بهش گفت تو میدونستی من خواهرمو خیلی دوست دارم باز اونو از ما گرفتی جوری ک ازش هیچ خبری نداریم همش تقصیره توعه دو بار دست ب خودکشی زد ولی خو باز نجات پیدا کرد مث دیوونه ها شده بود همش خودشو از ی جا پرت میکرد خودشو زخمی میکرد میگفت من اجیمو میخوام بردنش پیش روان شناس دکتر گفت ک فقط دیدن دوباره ای تو حالشو خوب میکنه ولی تو نبودی
سرشو اورد بالا چشاش پر اشک بود به چشاش خیره شدم ی قطره از چشاش چکید سریع پاکش کرد تا من نبینم ولی دیدم چشای منم بارونی شد باز قلبم براش لرزید حالا ک فهمیده بودم چرا ولم کرده باز دوستش داشتم من این عشقو نمیخوام ولی خودمم میدونسم دارم خودمو گول میزنم باز شروع کرد ب حرف زدن
دلم براش میسوخت اونهمه بلا سرت اورده بود حالا فقط دیدن تو خوبش میکرد اون لحظه بود ک فهمیدم خدا جواب تموم بدیاشو داده فهمیدم ک اینا تاوان دله شکسته ای توعه
#رمان
#عاشقانه
#تلخ
#نویسنده
#اینستا
@elsa_whshi
@elsa_a
#ویسگون
دیدگاه ها (۱)

ﺑﺎﺭ ﺍﻭﻝ ﺑﺎ ﻣﻌﺬﺭﺕ ﺧﻮﺍﻫﯽ !ﺑﺎﺭ ﺩﻭﻡ ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ !ﺑﺎﺭ ﺳﻮﻡ ﺑﺎ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﻏﺮ...

در یک روز خزان پاییزی پرستویی را در حال مهاجرت دیدم به او گف...

چقدر تلخه واسه غم هاي دیگران سنگ صبور باشیاما وقتی دلت گرفتک...

🤣پسرا موافقید😎😜

سناریو Bachira and isagi [ https://wisgoon.com/apple3 ] [ ht...

وقتی تورو با خودش میبره حموم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط