در یک روز خزان پاییزی پرستویی را در حال مهاجرت دیدم به او گفتم:چون به دیار یارم میروی به او بگو دوستش دارم ومنتظرش می مانم.بهار سال بعد پرستو نفس نفس زنان آمد.و گفت:دوستـــــش بدار ولی منتظــــــــرش نمـــــــــان.#غمگین@elsa_a#عاشقانه