گیسوی شب

☀️گیسوی شب ☀️
# پارت دویست وسی وشیش ...



آریا :
یاشار دستی به پشت کتم کشید وگفت : عالی شد
- خوبه مشکلی نیست ؟
خندید وگفت : خیالت راحت داداش فقط دیر کردی آریا
- دست گل رو برداشتم وگفتم : تو هم که میای
لبخند زد وگفت : میام
لبخندزدم ودستی به شونه اش زدم وگفتم : ممنونم یاشار
- وظیفم بود
نمی دونم چطور رفتم وسوار ماشینم شدم وراهی آریشگاهی شدم که گیسو اونجا انتظارمو می کشید خدا خدا می کردم دیر نشده باشه گیسو ناراحت بشه وقتی مقابل در آریشگاه ایستادم وزنگ رو فشردم پشت آیفون صدای یه خانم رو شنیدم که گفت : آقا داماد تشریف آوردن
بفرمایید تو سالن
در باز شد ورفتم تو سالن منتظر موندم صدای موسیقی بلند بود وبهم استرس می داد قرار بود من گیسو رو با لباس عروس ببینم
- سلام
برگشتم وازدیدنش شوکه شدم موهای مشکی خوشرنگش حالا دو رنگ شده بود صورت گرد سفیدش صافتر از همیشه بود ورژ لب قرمزش بدجوری وسوسه کننده بود چشای درشت فیروزه ایش فوق العاده آرایش شده بود واز همه مهمتر لباس عروسش بود با لذت نگاش می کردم خندید وگفت : آریا خوبی
- خیلی خوبم
برام مهم نبود کسی اونجا هست یا نه فقط دلم میخواست بغلش کنم تا آروم شم دستاشو گرفتم وکشیدمش تو بغلم خندید کشیدمش بالا با لبخند تو چشام نگاه کرد وگفت : چطور شدم
- از یه فرشته هم خوشگلتر شدی
اروم چونشو بوسیدم خندید وگفت: نترس می تونی بالاترم ببوسی
اینبار من خندیدم
- عاشقانه هاتون تموم شد
برگشتم وگلین رو نگاه کردم نمی دونم چطوری نگاش کردم که خندید وبرگشت ودرم بست ومن با لذت عروسمو بوسیدم وقتی راضی شدم گذاشتمش پایین ونگاش کردم خندید وگفت : نمیخوای دست گلت رو بهم بدی
خندیدم ودسته گل رو بهش دادم
- آریا دیر نشه واسه فیلم برداری
- نه عزیزم وقت هست
اینبار که گلین اومد با لبخند گفت : چقدر عوض شدی آقا داماد
- شاهکار شوهرته
خندید وگفت : تا دیر نشده بریم بچه ها
دست گیسو رو گرفتم واز آریشگاه اومدیم بیرون یاشار وایساده بود کنار ماشینش با دیدن ما سوتی زد وگفت : ای جانم عجب عروس دامادی چقدرم بهم میاید
گیسو خندید وگفت : لودگی نکن یاشار
یاشار با خنده گفت : برید بابا فرشته ای خودم از همتون خوشگلتره
اومد طرف گلین وکمکش کرد که برن تو ماشین خودشون منم در ماشینو باز کردم برای گیسو وکمکش کردم تا نشست تو ماشین
خودمم نشستم وبا لبخند نگاش کردم که ذوق داشت ونگام کردوگفت : نمیریم
- خیلی دوست دارم اون لپتو گاز بگیرم اینقد نخند
خندشو قورت داد فهمید جدی ام لبخند زدم وراهی خونه باغی شدیم که قرار بود فیلم برداری رو اونجا انجام بدیم
دیدگاه ها (۲)

☀️گیسوی شب☀️# پارت دویست وسی هفتگیسو : خسته نشستم رو مبل چرم...

☀️گیسوی شب☀️# پارت دویست وسی هشتگیسو : شنیده بودم خیلی خوشگ...

☀️گیسوی شب☀️# پارت دویست وسی وپنجگیسو: - کدوم شب خواص با شیط...

☀️گیسوی شب☀️# پارت دویست وسی وچهارگیسو: صبحانه ام رو با آرام...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۹۳ دستش رو روی نیم رخم گذاشت ...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۵۶قشنگیه.. جیمین با لبخند بار...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۵۴۲چرا یهو انقدر به فعالیت و م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط