گیسوی شب

☀️گیسوی شب☀️
# پارت دویست وسی هفت


گیسو : خسته نشستم رو مبل چرم وگفتم : کافیه دیگه خسته شدم
گلین برام یه گیلاس بزرگ اسموتی اورد وگفت : اینو بخور که آریا کله امون رو می کنه
آریا که برگشت متعجب گفت : چیزی شده؟
گلین : گیسو یکم خسته شده
دختری که داشت وسایل فیلم برداری رو جم می کرد گفت : تموم شد دیگه میتونیم بریم تالار
آریااومد کنارم نشست وگفت : عزیزم مطمئنی خوبی
خندیدم وگفتم : آره عزیزم فقط لباسم خیلی اذیت می کنه
دختره وگلین ازاتاق بیرون رفتن
- یکم استراحت کن عزیزم اصلا عجله ای نیست
- بهترم اریا مشکل من لباسمه باید تو انتخوابش دقت می کردم خیلی سنگینه واذیت میشم
خندید وگفت : خب منم اذیت می کنه
نگاهی به جلو لباس انداخت وگفت : یکم بازه ولی خب خوشگله مثله فرشته ها شدی
خم شد وپیشونیمو عمیق بوسید
بهش لبخند زدم وگفتم : آریا یه اعترافی بکنم
لبخند زدوگفت : میشنوم
- فکر نمی کردم اینقدره خوب باشی
خندید وگفت : هنوزم تصور اون آریای اخمو تو ذهنته
- اره
دستمو گرفت وپشت دستمو بوسید وگفت : خیلی بچه بودی گیسو دلم میخواست بیام طرفت ولی وقتی بهش فکز می کردم تو خیلی از من کوچیکتری ورفتاربچگونه رو می دیدم کلا نظرم عوض می شد
- خیلی هم بچه نبودم تو منو بوسیدی
خندید وگفت : اهووم اون موقع فهمیدم بچه نیستی ولی بازم زود بود برای همین چند سال صبر کردم تا خیلی چیزا عوض بشه وقتی خونه ای آقا جون دیدمت یکم شوکه شدم خیلی خانم شده بودی
خندیدم
لبخند زدوگفت : اعترافاتمو خوب گوش میدی کوچلو
مشتی به بازوش زدم وگفتم : کوچلو خودتی
- اومممم من دیگه داره چهل سالم میشه
خم شد وگونه ام رو بوسید وگفت : هنوزم وقت داری واسه پشیمونی
- هرگز آریا تا ابد قلبم برای تو می زنه بدون تو زندگی رو نمی...
انگشتشو گذاشت رو لبم وگفت : نگو
انگشتشو بوسیدم لبخند زد خم شد ولبمو آروم بوسید وازم فاصله گرفت وگفت : اگه بهتری تا بریم
- عالی ام ...
خندید وکمکم کرد تا بلند شدم ولباسمو مرتب کردم واز اتاق اومدیم بیرون ووارد سالن بزرگی شدیم که یک ساعت پیش اینجا با آریا رقصیده بودم همع. چیز عالی پیش می رفت واین رو مدیون یاشار بودیم که خیلی قشنگ برامون برنامه ریزی کرده بود وهر دو راضی بودیم
****
سالن تالار پر از مهمانانی بود که برای جشن عروسی ما اومده بودن دوستای آریا هم ااومده بودن وآریا برای خوش آمد گویی کنارشون رفته بود نشسته بودم رو مبل مخصوصی که جایگاه عروس وداماد بود سالن رو از نظر گذروندم وبه مهمانها نگاه می کردم
- سلام عروس کوچلو
متعجب برگشتم وبه زن رو به روم خیره شدم لبخندی زدوگفت : همونطور که شنیده بودم خیلی خوشگلی وشبیه مادرتی
- ببخشید بجا نمیارم
لبخند زدوگفت : مادر آریام
اصلا بهش نمیخورد مادر
دیدگاه ها (۱)

☀️گیسوی شب☀️# پارت دویست وسی هشتگیسو : شنیده بودم خیلی خوشگ...

☀️گیسوی شب☀️# پارت دویست ونهگیسو : به چشای غمگینش نگاه کردم ...

☀️گیسوی شب ☀️# پارت دویست وسی وشیش ...آریا : یاشار دستی به پ...

☀️گیسوی شب☀️# پارت دویست وسی وپنجگیسو: - کدوم شب خواص با شیط...

قلب سنگی

p2

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط